حکایت روزی بازرگانی خرش را که دو گونی بزرگ بر دوش داشت ب

#حکایت روزی بازرگانی خرش را که دو گونی بزرگ بر دوش داشت به زور میکشید، تا به مرد حکیمی رسید. حکیم پرسید چه بر دوش خَر داری که سنگین است و راه نمی رود؟
پاسخ داد یک طرف گندم و طرف دیگر سنگ
حکیم پرسید به جایی که میروی سنگ کمیاب است؟
پاسخ داد خیر ، به منظور حفظ تعادل طرف دیگر سنگ ریختم
حکیم دانا سنگ را خالی کرد و گندم را به دو قسمت تقسیم نمود و به گفت حال خود نیز سوار شو و برو به سلامت
مرد کاسب وقتی چند قدمی به راحتی با خَر خود رفت ، برگشت و پرسید با این همه دانش چقدر ثروت داری؟
حکیم گفت هیچ !
مرد کاسب فورا از خر پیاده شد و شرایط را به شکل اول باز گرداند و گفت من با این نادانی خیلی بیشتر از تو دارم ، پس علم تو مال خودت و شروع کرد به کشیدن خَر و رفت
دیدگاه ها (۱۱)

بگذارید رک و راست بگوییم اعتیاد، اخلاق بد، انحراف اخلاقی، عص...

رستوران“دادگاه تیهار”در دهلی نو هند عجیب ترین رستوران جهانست...

کلوسئوم روم، ایتالیا کلوسئوم یکی از زیباترین بناهای به جا ما...

جالبه بدونید دستگاه های کازینو ها چهره شما رو اسکن و ذخیره م...

پارت ۶۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط