فکر میکنم به اینکه چند سالِ بعد حتما ما هم پیر میشیم اما
فکر میکنم به اینکه چند سالِ بعد حتما ما هم پیر میشیم اما پیر شدن ما کجا و پدربزرگ و مادربزرگ هامون کجا؟ نه به عشقی وفادار موندیم که نوه هامون پزشونو بدن ، نه تصور ذهنیِ خوبی برای هم باقی گذاشتیم که وقتی معشوقه ی دوره ی جوونیمونو دیدیم لبخند بزنیم و اشک تو چشامون جمع شه؛ نه وقت گرفتاریِ بچه هامون دعا و قرانی بلدیم براشون بخونیم که پشت و پناهشون بشه نه هیچ وقت بچه هامون میتونن تو انشاهاشون از چهره ی نورانی ما سر سجاده بنویسن ، نه آلبومی داریم که بشینیم برای هم ورق بزنیم و بگیم یادش بخیر فلانی عجب آدمِ خوبی بود؛ حتی مطمئنم تو جیب هیچ کدوممون نخود و کشمش هم پیدا نمیشه... خیلی دیگه سنت ها رو حفظ کرده باشیم کنسرو قرمه سبزی ها ی آماده رو گرم میکنیم که فقط یادمون باشه یک زمانی این غذا برای ما نمادِ عشق و خانواده بود.. در واقع ما همین آدم های بدجنسی هستیم که برای هم میزنیم ؛ خیانت میکنیم ؛ دل میشکنیم ؛ دروغ میگیم و پشت هزارتا عمل جراحی خودمونو گم کردیم.. ما حتی اینقدر تلخیم که شاید تو خونه ی سالمندان هم نتونیم هیچ آهنگِ قدیمی ای رو دسته جمعی بخونیم ! آخه تو چشم هر کی نگاه کنیم تو جوونیمون بهش بد کردیم و شرمندشیم.. میبینین؟ ما همین نسل رو پیر میکنیم قرار نیست پیری معجزه کنه و ما بشیم فرشته. "کاش توجوونی فکر کنیم که میخوایم خودمونو چطوری پیر کنیم "
۷.۸k
۰۸ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.