وقتی باران به پنجره می کوبد
وقتی باران به پنجره می کوبد
جای خالیت ملموس تر می شود
وقتی مه بر شیشه های ماشین می نشیند و
بوران محاصره ام می کند
وقتی گنجشک ها جمع می شوند تا
ماشینم را از عمق برف بیرون بکشند...
گرمای دستان کوچک تو را به یاد می آورم و
سیگارهایی که با هم کشیدیم
مثل سربازها در سنگر
نصف تو...
نصف من...
#F
@,,,,D
جای خالیت ملموس تر می شود
وقتی مه بر شیشه های ماشین می نشیند و
بوران محاصره ام می کند
وقتی گنجشک ها جمع می شوند تا
ماشینم را از عمق برف بیرون بکشند...
گرمای دستان کوچک تو را به یاد می آورم و
سیگارهایی که با هم کشیدیم
مثل سربازها در سنگر
نصف تو...
نصف من...
#F
@,,,,D
۴۵۱
۲۰ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.