آیا تو دیده ای ذرات احساس من در خطوط کوتاه و بلند گردنت

آیا تو دیده ای ذرات احساسِ من در خطوط کوتاه و بلند گردنت روییده باشد؟
احساسات من باید بر تقویم های کهنه ی کتابچه ام آویزان میشد و در صفحه ای که ازشدت هیجان قهوه ام برروی جمله ی (پس تو دور مانده ای) ریخته می شد!
و شعر!
همچون گنجشک از بام افتاده به سویت تقلا می کرد
امان از چشمانت که نتوانست گنجشک زخمیِ بی قرارِ اشعارم را نجات دهد
من اکنون پس از آن همه اتفاق تنها یک چیز به یادم مانده است
و آن عشق است
به زیبایی شکوهِ چشمانِ مردی که به غربتِ شعر هایم گریست
#اسما_فرشی
دیدگاه ها (۶)

درستش این بود...شب برات کتاب بخونه...آروم آروم صداش خسته تر ...

إخترعت حبّک...کی لا أظلّ تحت المطر بلا مظلّة...عشقت را آفرید...

بـیتوشب نامه یمندلتنڱی ست... #مهناز_نجفی

به خنده گفتی :تنها نبینمت ؛گفتم :غم تو مانده و شب‌ های بی‌ ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط