فقط میتونم بگم با عشق زندگی کنید عشق عشق عشق
زیاد پیش آمده، خیلی زیاد؛
که حوصله ی خودم را هم نداشته ام
ولی با همان حال؛
حرف های دیگران را گوش بوده ام، زیبایی هایشان را چشم، و زخم هایشان را مرهم...
زیاد پیش آمده که کم آورده ام و با کوهی از بغض، نشسته ام روبروی آدمِ ناامیدی و به حال و هوای زندگی برش گردانده ام.
زیاد پیش آمده که هر شب، اشک هایم را زیر سکوتِ بالشم پنهان کرده ام و هر صبح، با لبخندی به پهنای تمام حسرت های جهان، شانه ای محکم بوده ام برای درماندگی و بی پناهیِ آدم ها...
زیاد پیش آمده دردهای خودم را انکار کنم تا دلی نگیرد، دستی نلرزد و شانه ای درد نگیرد.
همیشه خواسته ام بانی لبخند و حالِ خوبِ آدم ها باشم،
از همان کودکی...
همان روزهای بی تکلّفی که انشای تمام بچه های محله را می نوشتم و مشق های خودم می مانْد و هیچ کس نفهمید که این رفیقْ بازِ کوچک، در سرش چه هدف ها و آرزوهای بزرگی داشت!
👤نرگس صرافیان طوفان
که حوصله ی خودم را هم نداشته ام
ولی با همان حال؛
حرف های دیگران را گوش بوده ام، زیبایی هایشان را چشم، و زخم هایشان را مرهم...
زیاد پیش آمده که کم آورده ام و با کوهی از بغض، نشسته ام روبروی آدمِ ناامیدی و به حال و هوای زندگی برش گردانده ام.
زیاد پیش آمده که هر شب، اشک هایم را زیر سکوتِ بالشم پنهان کرده ام و هر صبح، با لبخندی به پهنای تمام حسرت های جهان، شانه ای محکم بوده ام برای درماندگی و بی پناهیِ آدم ها...
زیاد پیش آمده دردهای خودم را انکار کنم تا دلی نگیرد، دستی نلرزد و شانه ای درد نگیرد.
همیشه خواسته ام بانی لبخند و حالِ خوبِ آدم ها باشم،
از همان کودکی...
همان روزهای بی تکلّفی که انشای تمام بچه های محله را می نوشتم و مشق های خودم می مانْد و هیچ کس نفهمید که این رفیقْ بازِ کوچک، در سرش چه هدف ها و آرزوهای بزرگی داشت!
👤نرگس صرافیان طوفان
۲۴.۴k
۱۹ آبان ۱۴۰۰