کاش چون پاییز بودم

کاش چون پاییز بودم ...
کاش چون پاییز بودم !
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم .
برگهای آرزوهایم یکایک زرد می شد .
آفتاب دیدگانم سرد می شد .
آسمان سینه ام پر درد می شد .
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد .
اشک هایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد .
وه ...
چه زیبا بود اگر پاییز بودم .
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم .
شاعری در چشم من می خواند ، شعری آسمانی .
در کنارم قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهانی .
نغمه ی من ...
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته .
پیش رویم :
چهره ی تلخ زمستان جوانی .
پشت سر :
آشوب تابستان عشقی ناگهانی .
سینه ام :
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی .
کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پاییز بودم !

#فروغ_فرخزاد
دیدگاه ها (۳)

بیـــدار مانــــده‌ام که تو را مثــنوی کنمآسوده تر بخـــواب ...

جز تو دگری نجویم و کو دگری ...؟!#مولانا

من تو را "فقط" دوست دارم ؛در حدی که یک کلام بگویم :«نبودی نگ...

‌اگر جز تو سَری دارم سزاوار سَرِ دارموگر جز دامنت گیرم بریده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط