من به یک کوه پر از درد شباهت دارم

من به یک کوه پر از درد شباهت دارم
از دل خسته خود قصد عیادت دارم

بر لبم مهر سکوت است ولی در دل خویش
من ازین غصه و این درد روایت دارم

هر دم از خانه من بوی غزل می آید
بسکه از ماه رخت شرح و حکایت دارم

مدتی هست که ما فاصله داریم ز هم
من ازین فاصله ها سخت شکایت دارم

بین ما پر شده از قصه تکراری غم
من به یک بوسه ولبخند قناعت دارم

بعد یک عمر پریشانی دل فهمیدم
من به چشمان سیاه تو ارادت دارم

سوختم از غم بی مهریت اما چه کنم
من به مهمانی چشمان تو عادت دارم....

💫
دیدگاه ها (۱۶)

آدم ها عوض نمیشوندفقط دلتنگ میشوندبر میگردندو دوباره از نو ب...

مینویسم از تو برای تو و دور از تو..... بدون هراس از خوان...

عادی میشه،عادت میکنی،به همه چیز ؛به نبودنا،عوض شدنا،جایِ خال...

این روزها چه قدر هوای تو می کنمحتی غروب، گریه برای تو می کنم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط