ميروم در خلوتِ دل، صحبتی ديگر كنم
ميروم در خلوتِ دل، صحبتی ديگر كنم
صحبت از اين روزگارِ بی در و پيكر كنم
می روم تـا جامـهٔ بیگـانگی، در بر كنم
ميروم تا صحبت از انسانِ بی ياور كنم
می روم تنهـا ولی، با كوله باری از غزل
تـا غزلها را همی من ثبتِ بر دفتر كنم
ميروم من خسته و افسرده با صد آرزو
مرگِ عشق و سـايهٔ بيگانـه را باور كنم
ميروم در بسترِ ايامِ بی فردای خويش
شِكوِه ها از شهوتِ، رندانِ بـازيگر كنم
ميروم تـا در پـنـاهِ زورقِ بشكسته ای
خـاطراتِ زندگـی را مثلِ گل پرپر كنم
💚❤️💚😔💔
صحبت از اين روزگارِ بی در و پيكر كنم
می روم تـا جامـهٔ بیگـانگی، در بر كنم
ميروم تا صحبت از انسانِ بی ياور كنم
می روم تنهـا ولی، با كوله باری از غزل
تـا غزلها را همی من ثبتِ بر دفتر كنم
ميروم من خسته و افسرده با صد آرزو
مرگِ عشق و سـايهٔ بيگانـه را باور كنم
ميروم در بسترِ ايامِ بی فردای خويش
شِكوِه ها از شهوتِ، رندانِ بـازيگر كنم
ميروم تـا در پـنـاهِ زورقِ بشكسته ای
خـاطراتِ زندگـی را مثلِ گل پرپر كنم
💚❤️💚😔💔
۱.۳k
۳۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.