🦋
🦋
همان طوری که موی دلبرم بر شانه می ریزد
فقط این روزها شعر از لب پیمانه می ریزد
سماعِ چشم هایش می روم وقتی که با مستی
نگاه آتشین اش را سر این خانه می ریزد
گمانم مهد آتش کرده فانوس لبانش را
که دورش دائماً خاکستر پروانه می ریزد
به مستی از شراب کهنه اش سوگند خواهم خورد
که یاقوت لبش را در خم میخانه می ریزد
چنان در عشق بازی بیدلانه دست و دلباز است
که توی ساغر این پاپتی شاهانه می ریزد
اگرچه جامِ شاهانه به دستم می دهد ، اما
خرابم میکند از بس پُر و رندانه می ریزد
چه افکاری که از این عشق پوسیده به سر دارم
چه اوهامی که شب ها در سر دیوانه می ریزد
♥️🎶♥️
💫✨💫
همان طوری که موی دلبرم بر شانه می ریزد
فقط این روزها شعر از لب پیمانه می ریزد
سماعِ چشم هایش می روم وقتی که با مستی
نگاه آتشین اش را سر این خانه می ریزد
گمانم مهد آتش کرده فانوس لبانش را
که دورش دائماً خاکستر پروانه می ریزد
به مستی از شراب کهنه اش سوگند خواهم خورد
که یاقوت لبش را در خم میخانه می ریزد
چنان در عشق بازی بیدلانه دست و دلباز است
که توی ساغر این پاپتی شاهانه می ریزد
اگرچه جامِ شاهانه به دستم می دهد ، اما
خرابم میکند از بس پُر و رندانه می ریزد
چه افکاری که از این عشق پوسیده به سر دارم
چه اوهامی که شب ها در سر دیوانه می ریزد
♥️🎶♥️
💫✨💫
۴.۳k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.