برا تو

براے " تو "

شعر مے‌نویسم

اما هیچ وقت باران نمے‌گذارد

شعرم تمام شود

همیشہ " تـــــــــو "

را کہ مے‌نویسم

باران مے‌آید

هر روز و هر لحظہ خیالم خیس است

از باران مهربانے " تـو
دیدگاه ها (۴)

ای جـــــــــونم

نباشه هـــــــــــــــــــــــلاڪم

صبح بخـــــــــیر

یک روز پسرکی نزد شیخی گفت:«زن ها عقل ندارند شیخ که از این حر...

تکپارتی نامجون

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط