خون آشام من🖤🍷
خون آشام من🖤🍷
پارت ۷
دیگه باید میرفتیم
ات:خیلی خوب بود خوش گذشت
همه:آره خیلی
تهیونگ: اگه تو نبودی خیلی خوش میگذشت
ات:ببند
تهیونگ:نچ نچ چقد بد حرف میزنی بی ادب
ات:ببین کی داره این زر رو میزنه(تو زر میزنی دختره میمون)
تهیونگ :زر و که شما میزنی
ات میخواست یه چیزی بگه که نامجون اومد ازهم جداشون کرد
نامجون:بسه دیگه
ات ویو
دلم میخواست بزنم خوردش کنم ولی دلم نیومد
وسیله ها رو جمع کرده بودیم گذاشتیم داخل ماشین و راه افتادیم توی ماشین آهنگ گذاشته بودیم و با صدای بلد میخوندیم خیلی حال میداد
تهیونگ ویو
موقع دوامون ات خیلی کیوت شده بود وقتی عصبی میشه بامزه میشه ولی خطر مرگ هم امکان داره وای نه نه من دارم چی میگم چرا باید درباره ی اون فک کنم
کوکی:هیونگ به چی فکر میکنی
تهیونگ:هیچی
کوک:باش
هوپی:وای کی میرسیم
نامجون:یه نیم ساعت دیگه
تهیونگ:نامجون خون هارو کجا گذاشتی
نامجون:همونجا داخل بطری
ات ویو
دیگه رسیدیم رفتیم داخل خوابگاه اونقد خسته بودیم که رسیدیم سریع رفتیم که بخوابیم
فردا صبح بعد از دانشگاه امروز تولد بورا یونا بود یه پارتی گرفته بودیم و کل بچه های کلاس و دعوت کرده بودیم داشتیم برای پارتی اماده میشدم بریم مکانی که برای تولد اجاره کرده بودیم.............
پارت ۷
دیگه باید میرفتیم
ات:خیلی خوب بود خوش گذشت
همه:آره خیلی
تهیونگ: اگه تو نبودی خیلی خوش میگذشت
ات:ببند
تهیونگ:نچ نچ چقد بد حرف میزنی بی ادب
ات:ببین کی داره این زر رو میزنه(تو زر میزنی دختره میمون)
تهیونگ :زر و که شما میزنی
ات میخواست یه چیزی بگه که نامجون اومد ازهم جداشون کرد
نامجون:بسه دیگه
ات ویو
دلم میخواست بزنم خوردش کنم ولی دلم نیومد
وسیله ها رو جمع کرده بودیم گذاشتیم داخل ماشین و راه افتادیم توی ماشین آهنگ گذاشته بودیم و با صدای بلد میخوندیم خیلی حال میداد
تهیونگ ویو
موقع دوامون ات خیلی کیوت شده بود وقتی عصبی میشه بامزه میشه ولی خطر مرگ هم امکان داره وای نه نه من دارم چی میگم چرا باید درباره ی اون فک کنم
کوکی:هیونگ به چی فکر میکنی
تهیونگ:هیچی
کوک:باش
هوپی:وای کی میرسیم
نامجون:یه نیم ساعت دیگه
تهیونگ:نامجون خون هارو کجا گذاشتی
نامجون:همونجا داخل بطری
ات ویو
دیگه رسیدیم رفتیم داخل خوابگاه اونقد خسته بودیم که رسیدیم سریع رفتیم که بخوابیم
فردا صبح بعد از دانشگاه امروز تولد بورا یونا بود یه پارتی گرفته بودیم و کل بچه های کلاس و دعوت کرده بودیم داشتیم برای پارتی اماده میشدم بریم مکانی که برای تولد اجاره کرده بودیم.............
۵.۲k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.