P8
P8
ژانر:کمدی_ماجراجویی_جنایی
اون چه:صبح که بیدار شدم اتاقی در کار نبود یهو نصف زمینو حس نکردم 😱😨نصف بدنم تو پرتگاه بود سریع بلند شدم که نیوفتم پاینن قلبم داشت تندتند میزد یهو هوبی رو دیدم که داره قلت میزنه و میوفته پایین جیغ زدم اوپاااااااا و رفتم گرفتمش از دره آویزون شده بود یه دستشو گرفتم وگرنه الان افتاده بود پایین
هوبی: وقتی صدای اونوه رو شنیدم یهو از خواب پریدم ولی کار از کار گذشته بود که اون چه یه دستمو گرفت😳
اون چه: آهای چرا بازی رو اینجوری ساختین داشتین مارو به کشتن میدادین
روباه:اولا قانونارو فراموش نکن دومن از ادمین بپرس
اون چه:ادمینتننننننن
ادمین :بله
اون چه:این چه وضع بازیه داشتیم میمردیم
ادمین :حالا که نمردین
اون چه : اکی قانع شدم
هوبی:از زیپ لاین رد شدیم و رسیدیم اونور دره که جنگل لود یه کاغذی بود که روش نوشته بود «۵ستاره رو پیدا کنید تو ی هرکدوم یه سرنخه پازل رو درست کنید و به مرحله ی بعدی برید
اون چه:شروع کردیم گشتن که یه مترسک پیدا کردیم که یه چیز ستاره 🌟 مانند تو دستش بود رفتم جلو که ستاره رو بگیرم همین که ستاره رو گرفتم
هوبی:یه سبد بزرگ داشت برعکس میشد رو سر اون چه که رفتم کشیدمش اونور اون سبد عسل بود که بعد یه مدت مورچه ها جمع شدن که بخورنش
اون چه: اگه جیهوپ اوپا منو کنار نکشیده بود الان مورچه ها گازم میگرفتن🙄😨
ژانر:کمدی_ماجراجویی_جنایی
اون چه:صبح که بیدار شدم اتاقی در کار نبود یهو نصف زمینو حس نکردم 😱😨نصف بدنم تو پرتگاه بود سریع بلند شدم که نیوفتم پاینن قلبم داشت تندتند میزد یهو هوبی رو دیدم که داره قلت میزنه و میوفته پایین جیغ زدم اوپاااااااا و رفتم گرفتمش از دره آویزون شده بود یه دستشو گرفتم وگرنه الان افتاده بود پایین
هوبی: وقتی صدای اونوه رو شنیدم یهو از خواب پریدم ولی کار از کار گذشته بود که اون چه یه دستمو گرفت😳
اون چه: آهای چرا بازی رو اینجوری ساختین داشتین مارو به کشتن میدادین
روباه:اولا قانونارو فراموش نکن دومن از ادمین بپرس
اون چه:ادمینتننننننن
ادمین :بله
اون چه:این چه وضع بازیه داشتیم میمردیم
ادمین :حالا که نمردین
اون چه : اکی قانع شدم
هوبی:از زیپ لاین رد شدیم و رسیدیم اونور دره که جنگل لود یه کاغذی بود که روش نوشته بود «۵ستاره رو پیدا کنید تو ی هرکدوم یه سرنخه پازل رو درست کنید و به مرحله ی بعدی برید
اون چه:شروع کردیم گشتن که یه مترسک پیدا کردیم که یه چیز ستاره 🌟 مانند تو دستش بود رفتم جلو که ستاره رو بگیرم همین که ستاره رو گرفتم
هوبی:یه سبد بزرگ داشت برعکس میشد رو سر اون چه که رفتم کشیدمش اونور اون سبد عسل بود که بعد یه مدت مورچه ها جمع شدن که بخورنش
اون چه: اگه جیهوپ اوپا منو کنار نکشیده بود الان مورچه ها گازم میگرفتن🙄😨
۳.۱k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.