شهید وحدت
شهید وحدت
✿
✿
✿
✿
شهید روحالله نوزاد، محافظ تبریزی شهید شوشتری و همنام پسر سردار بود که همپای خودش شهید شد.
روح الله 18 فروردین سال 64 به دنیا آمد و به دلیل علاقه و ارادت خانواده اش به حضرت امام خمینی (ره)اسم وی را روحالله نامیده شد.
روحالله از همان کودکی علاقه خاصی به حضرت امام (ره) پیدا کرده و همیشه عکس امام (ره) را همراه داشت.
از کودکی شخصیت خاصی داشته و خنده رو بود. چهره شاداب روحالله باعث شده بود بچهها جذب شخصیت او شوند و دوستان زیادی داشته باشد.
روح الله با سن و سال کماهل پایگاه بود و علاقه خاصی به عکس شهدا داشت. هر مسجدی که میرفت چشمش به عکس شهدا خیره میشد و انتخابش با همه فرق داشت .
روح الله نوزاد دوره دبستان را در دبستان شهید حسین توانا ، دوره راهنمایی را در مدرسه شیخ شمس و متوسطه را در دبیرستان ولایت گذراند و اغلب سالها شاگرد اول شناخته می شد.
وی سرانجام به دلیل علاقه و مهارتی که در کارهای عملی داشت، وارد هنرستان فنی و حرفه ای استقلال شد و توانست دیپلم فنی و حرفه ای خود را دریافت کند که دست ساخته های برجای مانده از روحالله، مهارت و ظرافت وی را درکارهای عملی نشان میدهد.
برگه اعزام به خدمت روحالله وقتی رسید که در بیمارستان به دلیل عمل جراحی بستری بود. بعد از بهبودی، وسایلش را جمع کرد و به اسم اینکه محل خدمتش همدان است، راهی آنجا شد.
روح الله با جلب رضایت پدر ومادرش، بهعنوان پاسدار به گردان صابرین تهرانپیوست، و از همان اول آماده شهادت بود و خوب می دانست که خدمت کردن در صابرین آسان نیست.
مادرش می گوید: روزی که رضایت ما را گرفت از شادی در پوست خود نمی گنجید و پس از آن چند ماهی از وی خبر نداشتیم تا اینکه خودش تماس گرفت و گفت: جایی هستم که نمی توانم بگویم، ولی همین حد بدانید که حالم خوب است. بعد از ماهها که روحالله به خانه برگشت متوجه شدیم چند روزی در بیمارستان یزد به دلیل زخمی شدن، بستری بوده است.
روحالله نوزاد در 26 مهر سال 1388 در حادثه بمبگذاری منطقه پیشین ـ در حد فاصل شهرستانهای سرباز و چابهار در جنوب استان سیستان و بلوچستان ـ به همراه سردارنورعلی شوشتری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه و فرمانده قرارگاه قدس، سردار محمدزاده فرمانده سپاه استان سیستان و بلوچستان، فرمانده تیپ امیرالمؤمنین، فرمانده سپاه ایرانشهر، فرمانده سپاه شهرستان سرباز و بیش از 42 نفر از سران قبایل و طوایف سیستان و بلوچستان به درجه رفیع شهادت رسید.
مادر روحالله از شهادت فرزندش میگوید: خواب شهادت پسرم را دیده بودم. میدانستیم روحالله عضو گروه صابرین شده، ولی نمیدانستیم از محافظین شهید سردارنورعلی شوشتری است. مدتها از رفتن او میگذشت و از وی خبری نداشتیم. به دلم برات شده بود اتفاقی افتاده، شماره همراه پسرم را شمارهگیری کردم تا با روحالله حرف بزنم. دوستش تلفن را جواب داد و گفت روحالله آنجا نیست، سه مرتبه تماس گرفتم و هر سه بار، همان حرف را تکرار کرد. به دلم آشوب افتاده بود قسمش دادم که بگوید چه اتفاقی برای روحالله افتاده است. گفت که پسرم زخمی شده، با لحن گفتنش فهمیدم که راست نمیگوید. خدا رحمت کند دوستش را که در آن هنگام، ترکش خورده بود و مدتها بعد او هم به پسرم پیوست.
پدر روحالله ادامه میدهد: شب شهادت روحالله مادرش خواب بدی دیده بود، وقتی خوابش را برایمان تعریف کرد، به شوخی گفتم خواب تو پدر همه را در میآورد! وقتی از تلویزیون اعلام کرد که در سیستان و بلوچستان بمبگذاری شده و سردار نورعلی شوشتری شهید شده است، چون روحالله هم آنجا خدمت میکرد به زیرنویس تلویزیون نگاه انداختیم و دیدیم روحالله نیز جزو شهداست.
پدر روحالله، انقلاب را دریایی میخواند که پسرش هم قطرهای از آن بود و میگوید: وقتی برادرم محمد نوزاد، شهید شد و خبرش را برای من آوردند، گفتم وای! ولی در شهادت روحالله آن وای را هم نگفتم. روحالله به یقین، لیاقت شهادت را داشت.
دوستان روحالله میگویند که قبل از شهادتش، به حرم امام رضا (ع) رفته بودند که روحالله از دوستانش میخواهد او را سیر ببینند، چون آخرین دیدارشان است و شهید میشود. سه مرتبه این حرف را تکرار میکند و دوستانش به هوای اینکه شوخی میکند، به روحالله تیکه میاندازند که شهادت زوری نیست، غافل از آنکه به دلش افتاده بود شهید میشود.
روح الله یک هفته قبل از شهادت با مادرش تماس گرفت که پنجشنبه به تبریز بر میگردد. به دوستانش هم گفته بود یکشنبه شب، به سمت تهران حرکت می کند تا دوشنبه در تهران باشد و پنجشنبه به تبریز بیاید. قضای روزگار هم این بود که یکشنبه شهید شود، جنازهاش را دوشنبه به تهران منتقل کنند و پس از چند روز جنازهاش را پنجشنبه به تبریز بیاورند!
جعفر اسکندری از دوستان روح
✿
✿
✿
✿
شهید روحالله نوزاد، محافظ تبریزی شهید شوشتری و همنام پسر سردار بود که همپای خودش شهید شد.
روح الله 18 فروردین سال 64 به دنیا آمد و به دلیل علاقه و ارادت خانواده اش به حضرت امام خمینی (ره)اسم وی را روحالله نامیده شد.
روحالله از همان کودکی علاقه خاصی به حضرت امام (ره) پیدا کرده و همیشه عکس امام (ره) را همراه داشت.
از کودکی شخصیت خاصی داشته و خنده رو بود. چهره شاداب روحالله باعث شده بود بچهها جذب شخصیت او شوند و دوستان زیادی داشته باشد.
روح الله با سن و سال کماهل پایگاه بود و علاقه خاصی به عکس شهدا داشت. هر مسجدی که میرفت چشمش به عکس شهدا خیره میشد و انتخابش با همه فرق داشت .
روح الله نوزاد دوره دبستان را در دبستان شهید حسین توانا ، دوره راهنمایی را در مدرسه شیخ شمس و متوسطه را در دبیرستان ولایت گذراند و اغلب سالها شاگرد اول شناخته می شد.
وی سرانجام به دلیل علاقه و مهارتی که در کارهای عملی داشت، وارد هنرستان فنی و حرفه ای استقلال شد و توانست دیپلم فنی و حرفه ای خود را دریافت کند که دست ساخته های برجای مانده از روحالله، مهارت و ظرافت وی را درکارهای عملی نشان میدهد.
برگه اعزام به خدمت روحالله وقتی رسید که در بیمارستان به دلیل عمل جراحی بستری بود. بعد از بهبودی، وسایلش را جمع کرد و به اسم اینکه محل خدمتش همدان است، راهی آنجا شد.
روح الله با جلب رضایت پدر ومادرش، بهعنوان پاسدار به گردان صابرین تهرانپیوست، و از همان اول آماده شهادت بود و خوب می دانست که خدمت کردن در صابرین آسان نیست.
مادرش می گوید: روزی که رضایت ما را گرفت از شادی در پوست خود نمی گنجید و پس از آن چند ماهی از وی خبر نداشتیم تا اینکه خودش تماس گرفت و گفت: جایی هستم که نمی توانم بگویم، ولی همین حد بدانید که حالم خوب است. بعد از ماهها که روحالله به خانه برگشت متوجه شدیم چند روزی در بیمارستان یزد به دلیل زخمی شدن، بستری بوده است.
روحالله نوزاد در 26 مهر سال 1388 در حادثه بمبگذاری منطقه پیشین ـ در حد فاصل شهرستانهای سرباز و چابهار در جنوب استان سیستان و بلوچستان ـ به همراه سردارنورعلی شوشتری جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه و فرمانده قرارگاه قدس، سردار محمدزاده فرمانده سپاه استان سیستان و بلوچستان، فرمانده تیپ امیرالمؤمنین، فرمانده سپاه ایرانشهر، فرمانده سپاه شهرستان سرباز و بیش از 42 نفر از سران قبایل و طوایف سیستان و بلوچستان به درجه رفیع شهادت رسید.
مادر روحالله از شهادت فرزندش میگوید: خواب شهادت پسرم را دیده بودم. میدانستیم روحالله عضو گروه صابرین شده، ولی نمیدانستیم از محافظین شهید سردارنورعلی شوشتری است. مدتها از رفتن او میگذشت و از وی خبری نداشتیم. به دلم برات شده بود اتفاقی افتاده، شماره همراه پسرم را شمارهگیری کردم تا با روحالله حرف بزنم. دوستش تلفن را جواب داد و گفت روحالله آنجا نیست، سه مرتبه تماس گرفتم و هر سه بار، همان حرف را تکرار کرد. به دلم آشوب افتاده بود قسمش دادم که بگوید چه اتفاقی برای روحالله افتاده است. گفت که پسرم زخمی شده، با لحن گفتنش فهمیدم که راست نمیگوید. خدا رحمت کند دوستش را که در آن هنگام، ترکش خورده بود و مدتها بعد او هم به پسرم پیوست.
پدر روحالله ادامه میدهد: شب شهادت روحالله مادرش خواب بدی دیده بود، وقتی خوابش را برایمان تعریف کرد، به شوخی گفتم خواب تو پدر همه را در میآورد! وقتی از تلویزیون اعلام کرد که در سیستان و بلوچستان بمبگذاری شده و سردار نورعلی شوشتری شهید شده است، چون روحالله هم آنجا خدمت میکرد به زیرنویس تلویزیون نگاه انداختیم و دیدیم روحالله نیز جزو شهداست.
پدر روحالله، انقلاب را دریایی میخواند که پسرش هم قطرهای از آن بود و میگوید: وقتی برادرم محمد نوزاد، شهید شد و خبرش را برای من آوردند، گفتم وای! ولی در شهادت روحالله آن وای را هم نگفتم. روحالله به یقین، لیاقت شهادت را داشت.
دوستان روحالله میگویند که قبل از شهادتش، به حرم امام رضا (ع) رفته بودند که روحالله از دوستانش میخواهد او را سیر ببینند، چون آخرین دیدارشان است و شهید میشود. سه مرتبه این حرف را تکرار میکند و دوستانش به هوای اینکه شوخی میکند، به روحالله تیکه میاندازند که شهادت زوری نیست، غافل از آنکه به دلش افتاده بود شهید میشود.
روح الله یک هفته قبل از شهادت با مادرش تماس گرفت که پنجشنبه به تبریز بر میگردد. به دوستانش هم گفته بود یکشنبه شب، به سمت تهران حرکت می کند تا دوشنبه در تهران باشد و پنجشنبه به تبریز بیاید. قضای روزگار هم این بود که یکشنبه شهید شود، جنازهاش را دوشنبه به تهران منتقل کنند و پس از چند روز جنازهاش را پنجشنبه به تبریز بیاورند!
جعفر اسکندری از دوستان روح
- ۲.۹k
- ۱۵ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط