.
.
و لا یمکن الفراردیدنی بود. برخورد بچه ها با اسرای دشمن بعثی در روزهای اول جنگ؛ اینکه یک الف بچه با دو وجب و نیم قد و بالا بیاید یک مشت افراد گردن کلفت سیبیل از بناگوش دررفته را بیندازد جلو و سینه کند به سمت عقب، با آن سر و وضع آشفته و ترس و لرزی که بر جانشان افتاده بود. هر چی می گفتی مثل طوطی تکرار می کردند و کاری به درست و غلطش هم نداشتند.از ان جالبتر شاید، عربی صحبت کردن بچه های خودمان بود. به محض اینکه یک نفر سرودمش می جنبید و فکر فرار به سرش میزد، تنها چیزی که بلد بودند این بود که سلاحشان را می گرفتند به سمت آنها و می گفتند:لا یمکن الفرار من حکومتک حالا آنها چه می فهمیدند، خدا عالم است اما هنوز که هنوز است هر وقت یاد خودمان می آید،بی اختیار خنده مان میگیرد و در گوش هم یواشکی می گوییم:ما هم از حق نگذریم،عربیمون بد نیست ها؟!
.
#اسیران
#اسرای_عراقی
#بسیج
#بسیجی
#شیعه
و لا یمکن الفراردیدنی بود. برخورد بچه ها با اسرای دشمن بعثی در روزهای اول جنگ؛ اینکه یک الف بچه با دو وجب و نیم قد و بالا بیاید یک مشت افراد گردن کلفت سیبیل از بناگوش دررفته را بیندازد جلو و سینه کند به سمت عقب، با آن سر و وضع آشفته و ترس و لرزی که بر جانشان افتاده بود. هر چی می گفتی مثل طوطی تکرار می کردند و کاری به درست و غلطش هم نداشتند.از ان جالبتر شاید، عربی صحبت کردن بچه های خودمان بود. به محض اینکه یک نفر سرودمش می جنبید و فکر فرار به سرش میزد، تنها چیزی که بلد بودند این بود که سلاحشان را می گرفتند به سمت آنها و می گفتند:لا یمکن الفرار من حکومتک حالا آنها چه می فهمیدند، خدا عالم است اما هنوز که هنوز است هر وقت یاد خودمان می آید،بی اختیار خنده مان میگیرد و در گوش هم یواشکی می گوییم:ما هم از حق نگذریم،عربیمون بد نیست ها؟!
.
#اسیران
#اسرای_عراقی
#بسیج
#بسیجی
#شیعه
۵۲۷
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.