باز هم در گیر و دار یک نبرد

باز هم در گیر و دار یک #نبـــــــرد
عشق من بر #قلــب سردی چیره شد

باز هم از چشمه #لبــــــهای من
تشنه ای #سیــــراب شد، سیراب شد

باز هم در بستر #آغــــــــوش من
ره‌وری در #خـــواب شد، در خواب شد

بر دو #چشمــــــش دیده می‌دوزم به ناز
خود #نمی‌دانـــم چه #می‌جـــــویم در او

عاشقی #دیـــــــــوانه میخواهم که زود
بگذرد از جاه و مال و #آبــــــــــــــرو

او #شـــــــراب بوسه میخواهد ز من
من چه گویم قلب #پرامیـــــــــد را

او به فکر #لـــــــــــــذت و غافل که من
#طالــــــــــــــــــبم آن لذت جاوید را

من صفای #عشـــــق میخواهم از او
تا فدا سازم وجود #خــــــــویش را

او #تنـــــــــی میخواهد از من آتشین
تا بســــوزاند در او #تشــــــویش را
 
او به من می‌گوید ا‌ی آغوش #گــــــرم
#مســـــــت نازم کن، که من دیوانه‌ام

من به او می‌گویم ای #آشنـــــــــا
بگذر از من، من ترا #بیــــــگانه ام

آه از این دل، آه از این جام #امیـــــــد
#عــاقبت بشکست و کس رازش نخواند

چنگ شد در دست هر #بیـــــگانه‌ ای
ای دریغا، کس به #آوازش نخواند


#زنی_که_تمام_شکلاتهایش_را_خورد
1396/2/29
#پایان
دیدگاه ها (۵)

بیشتر از هرکسی #خــــــــودت را دوست داشته باش!جوری که هر کج...

اگه همیشه سعی کنی عادی بمونی ؛ هیچوقت نمیفهمی چقد میتونی فوق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط