"چند پارتی⁴ "
ورژن : Jimin
موضوع: وقتی بخاطر همکار زنش ...
اما .. نمیزاره این غرور بی جا نمیزاره....
دخترک سرگردون توی خیابان راه می رفت بدون اینکه بدونه کجاست ... کجا میره ... فقط و فقط اشک میریخت ....
و ... اما ... پسرک که با یه خونه با وسایل شکسته وجسم خونی تنهابود
بدون فک کردن به دست های خونیش بیرون زد و دنبال معشوقش میگشت ... که بلاخره
دخترک که متوجه ی پسرک شد سریع تر دوید که با دست های پسرک متوقف شد ... اشک هاش بدون اراده میریخت اما .... با بوسه ی پسرک به شک رفت تقریباً دو ماهی میشد که لبای معشوقش رو مزه نکرده بود
پسرک دستش رو گرفت و دخترک بدون حرفی همراهش. رفت.. داخل خونه پسرک دخترک رو تو بغلش گرفت و روی تخت برد موهاش رو نوازش میکرد و دخترک به خواب رفت...
*صبح روز بعد*
پسرک بر خلاف همه ی روز ها دخترک رو با لباس های زیبا اماده کرد و به محل کارش برد ...
به محض ورود همون همکار به طرف پارک رفت با این اختلاف که این دفعه اون رو با معشوقش دید پارک بدون توجه به دختر رو به روش دستش رو تو دست دخترک محکم کرد و ازش رد شد
دخترک از این کار خیلی خوشحال شده بود اما به همین سادگی خودشو نرم نمیکرد ... زمان ناهار ... همهی کارکنان دور هم جمع شده بودند... پارک دخترک رو کنار خودش نشوند که با آمدن و نشستن اون دختر کنارش جای معشوقش رو به جای صندلی با پای خودش عوض کرد ... دخترک در گوش پسرک شیطون آمیز : ددی جونم میخوام ببینم شب رو تخت من هم با یه لباس سکسی منتظرت میتونی اینجوری طاقت بیاری
جیمین: امشب بهت نشون میدم بیب
و این باعث حرص دختر کنارش میشد ...
.
.
.
امیدوارم خوشتون بیاد 🌱
مرسی که لایک میکنی فالوم کنی هااا . . .
دوست نداری نخون گزارش نکن ⛔
این همه براتون نوشتم 🥺 حمایتم کنید 😖
چطور بود .... ؟! بعدی از کی باشه ....؟؟
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.