بیت المال

بیت المال
بهش گفتم:

«توی راه که بر میگردی،یه خورده کاهو و سبزی بخر.»

گفت:

«من سرم خیلی شلوغه،می ترسم یادم بره.روی یه تیکه کاغذ هر چی می خواهی بنویس بهم بده.»؛

همون موقع داشت جیبش را خالی میکرد.

یک دفتر چه یادداشت ویک خودکار در آورد گذاشت زمین؛

برداشتمشان تا چیزهایی مه می خواستم،برایش بنویسم،یک دفعه بهم گفت:

«ننویسی ها!»

جاخوردم،نگاهش که کردم،به نظرم عصبانی شده بود!گفتم:

«مگه چی شده؟!»

گفت:

«اون خودکاری که دستته،مال بیت الماله.»

گفتم:

«من که نمی خواهم کتاب باهاش بنویسم!دو-سه تا کلمه که بیش تر نیست.»

گفت:

«نه!!.»
خاطره ای از سردار شهید مهندس مهدی باکری؛(فرمانده لشکر 31 عاشورا)!

⭕ ️ @dastan9 🇮 🇷
⭕ ️Sapp.ir/dastan9 🇮 🇷 #معرف_کانال_خود_باشید 🌹
دیدگاه ها (۳)

آغاز پیش‌فروش ‏پرایپاد هاوک 😂 ─┅━━┅──┅━━┅─😂 کانال طنز فرهنگی...

#اوج_عصبانیت_شهید_چمران▫ ️دکتر بعد از این که تیر خورد و عملش...

❇ ️وقتی در عملیات کربلای 3 در خلیج فارس دچار مد و امواج متلا...

🔺 آقا تو رو خدا، وجداناً، شرافتاً، بالاغیرتاً، انصافاً، تو ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط