دوباره عاشقم شو💔🥀
دوباره عاشقم شو💔🥀
پارت 8
اسلحه کشیدم و گفتم
+تا سه میشمارم اگ ولش نکونی مغزتو میپاشونم تو دیوار عو*ضی.
ریوجین: تو هیچ گوهی نمیتونی بخوری.(اون هم اسلحه اش رو در اورد.)
یه دو نه تیر زد که خورد به بازوم و همزمان بادیگارد های من اسلحه سوم رو در اورد و یکیشون شلیک کرد به شکمش و اون یه کی یه قلبم شلیک کرد و افتاد زمین. نارا هم همینجوری داشت گریه میکرد و جیغ میزد و ترسیده بود. بادیگاردای من رفتن بیرون و نارا دوید سمتم.
_رئیس، رئیس حالتون خوبه؟ خیلی درد دارید نه؟ باید ببرمتون بیمارستان.
+م... من خوبم نارا تو فقط بیا تو ماشین(در های ک دست رو گرفته بود و صورتش از درد مچاله شده بود.)
راوی:
با هم رفتن سمت ماشین و اول نارا نشست و پشت سر جیمین نشست. رفتن عمارت جیمین و جیمین رفت تو اتاقش و روی تخت دراز کشید و نارا دکتر خبر کرد و اومد و دکتر دستشو پانسمان کرد و جیمین استراحت کرد و نارا هم همینجوری ک رو صندلی نشسته بود چشاش گرم شد و خوابید.
نارا ویو:
رفتیم عمارت جیمین کمکش کردم و رفت داخل و دکتر خبر کردم و اومد گفت خیلی عمیق نبود و پانسمان کرد و رفت و جیمین خوابیده بود. داشتم نگاه میکردم که دیدم چقد کیوت و خوشگل خوابیده، دلم براش ضعف رفت.نکنه عاشقش شدم ولی این امکان نداره که من عاشق رئیسم بوم اگرم بشم مطمعنم که منو رد میکنه و اون دوست نداره، ن... ن.. اصن چرا باید عاشقش بشم اون که منو دوست نداره، ولی من نمیتونم عشقم رو انکار کنم و فک نکنم با این کار ها قلبم که برای جیمین داره میزنه اون بشه دیگ کم کم با این فکر ک دوست دارم یا نه خوابم برد.
پارت 8
اسلحه کشیدم و گفتم
+تا سه میشمارم اگ ولش نکونی مغزتو میپاشونم تو دیوار عو*ضی.
ریوجین: تو هیچ گوهی نمیتونی بخوری.(اون هم اسلحه اش رو در اورد.)
یه دو نه تیر زد که خورد به بازوم و همزمان بادیگارد های من اسلحه سوم رو در اورد و یکیشون شلیک کرد به شکمش و اون یه کی یه قلبم شلیک کرد و افتاد زمین. نارا هم همینجوری داشت گریه میکرد و جیغ میزد و ترسیده بود. بادیگاردای من رفتن بیرون و نارا دوید سمتم.
_رئیس، رئیس حالتون خوبه؟ خیلی درد دارید نه؟ باید ببرمتون بیمارستان.
+م... من خوبم نارا تو فقط بیا تو ماشین(در های ک دست رو گرفته بود و صورتش از درد مچاله شده بود.)
راوی:
با هم رفتن سمت ماشین و اول نارا نشست و پشت سر جیمین نشست. رفتن عمارت جیمین و جیمین رفت تو اتاقش و روی تخت دراز کشید و نارا دکتر خبر کرد و اومد و دکتر دستشو پانسمان کرد و جیمین استراحت کرد و نارا هم همینجوری ک رو صندلی نشسته بود چشاش گرم شد و خوابید.
نارا ویو:
رفتیم عمارت جیمین کمکش کردم و رفت داخل و دکتر خبر کردم و اومد گفت خیلی عمیق نبود و پانسمان کرد و رفت و جیمین خوابیده بود. داشتم نگاه میکردم که دیدم چقد کیوت و خوشگل خوابیده، دلم براش ضعف رفت.نکنه عاشقش شدم ولی این امکان نداره که من عاشق رئیسم بوم اگرم بشم مطمعنم که منو رد میکنه و اون دوست نداره، ن... ن.. اصن چرا باید عاشقش بشم اون که منو دوست نداره، ولی من نمیتونم عشقم رو انکار کنم و فک نکنم با این کار ها قلبم که برای جیمین داره میزنه اون بشه دیگ کم کم با این فکر ک دوست دارم یا نه خوابم برد.
۲.۸k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.