احساس میکنم

احساس میکنم
تمام دنیا تاریک شده
و تمام ساعت ها به خواب رفته اند
انگار من گوشه ای از
جایی که نمی شناسمش ایستاده ام
و یک نفر
آرام در ذهنم راه می رود
و نامم را صدا می کند
کسی که در خیالم
شبیه رویایی دور است
و در من محو می شود
باد می وزد
سوز می آید
و چشمهایم را می سوزاند
و صدای غمگینی
هوای گریه را با سوز میخواند
حالا من مانده ام
ساعتی که خوابیده
و دنیایی که تاریک است
و کوچه ای که بن بست است
و آهنگ سوزناکی که دلم را می لرزاند
تمام وجود من در زمستان گم شده است
زمستانی که
نه آمدنش را کسی فهمید
و نه رفتنش را
دیدگاه ها (۱)

خداوندادنیاے آشفتہ ے درونم راڪہ تنها از نڪَاه تو پیداستبا لا...

خُــــــــداوندا…مرا از “منــــــــ” رها کنــ کهـ هیچــ کســ...

روزگاراین بار من مینوازم باور کنمن نوازنده ام نه رقاصه چیزی ...

گــــیر ڪردیم بین زمانی ڪھ "نمیـــگذرد"و عــمری ڪھ زود"میگــ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط