احساس میکنم
احساس میکنم
تمام دنیا تاریک شده
و تمام ساعت ها به خواب رفته اند
انگار من گوشه ای از
جایی که نمی شناسمش ایستاده ام
و یک نفر
آرام در ذهنم راه می رود
و نامم را صدا می کند
کسی که در خیالم
شبیه رویایی دور است
و در من محو می شود
باد می وزد
سوز می آید
و چشمهایم را می سوزاند
و صدای غمگینی
هوای گریه را با سوز میخواند
حالا من مانده ام
ساعتی که خوابیده
و دنیایی که تاریک است
و کوچه ای که بن بست است
و آهنگ سوزناکی که دلم را می لرزاند
تمام وجود من در زمستان گم شده است
زمستانی که
نه آمدنش را کسی فهمید
و نه رفتنش را
تمام دنیا تاریک شده
و تمام ساعت ها به خواب رفته اند
انگار من گوشه ای از
جایی که نمی شناسمش ایستاده ام
و یک نفر
آرام در ذهنم راه می رود
و نامم را صدا می کند
کسی که در خیالم
شبیه رویایی دور است
و در من محو می شود
باد می وزد
سوز می آید
و چشمهایم را می سوزاند
و صدای غمگینی
هوای گریه را با سوز میخواند
حالا من مانده ام
ساعتی که خوابیده
و دنیایی که تاریک است
و کوچه ای که بن بست است
و آهنگ سوزناکی که دلم را می لرزاند
تمام وجود من در زمستان گم شده است
زمستانی که
نه آمدنش را کسی فهمید
و نه رفتنش را
- ۱۸۸
- ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط