مرد قرار بود در شهرش عسقلان (اگر اشکلون نشده بود)، پیاز
مرد قرار بود در شهرش عسقلان (اگر اشکلون نشده بود)، پیاز و زیتون بکارد، قصه بنویسد و غروبها در ساحل مدیترانه قلیان بکشد و اشعار عربی برای دوستانش بخواند.
اما با تسبیح، عطر و کتاب دعایی در جیب، جسمی تکیده از گرسنگی، دستی بریده، تا آخرین فشنگ و نفس جنگید و شهید شد.
#يحيى_السنوار #یحیی_سنوار
اما با تسبیح، عطر و کتاب دعایی در جیب، جسمی تکیده از گرسنگی، دستی بریده، تا آخرین فشنگ و نفس جنگید و شهید شد.
#يحيى_السنوار #یحیی_سنوار
۱.۹k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.