رفتن که بهانه نمیخواهد

"رفتن" که بهانه نمیخواهد ،
یک چمدان میخواهد از دلخوریهای تلنبار شده و گاهی حتی دلخوشیهای انکار شده ...

رفتن که بهانه نمیخواهد وقتی نخواهی بمانی ، با چمدان که هیچ بی چمدان هم میروی !

"ماندن" اما بهانه می خواهد ،
دستی گرم، نگاهی مهربان، دروغهای دوست داشتنی،
دوستت دارمهایی که می شنوی اما باور نمی کنی،
یک فنجان چای، بوی عود، یک آهنگ مشترک، خاطرات تلخ و شیرین ...

وقتی بخواهی بمانی ،
حتی اگر چمدانت پر از دلخوری باشد خالی اش می کنی و باز هم میمانی ...

میمانی و وقتی بخواهی بمانی ، نم باران را رگبار می بینی و بهانه اش می کنی برای نرفتنت !

آری ،
آمدن دلیل می خواهد
ماندن بهانه
و رفتن هیچکدام ......
دیدگاه ها (۱)

یاد گرفته ام ...که هیچ فرقی نمی کند ،چقدر خوب و وفادار باشم ...

یه شب ساکت و آرومیه ستاره بالای سرتیه هدیه ی پر برکت از امید...

من سردم استوانگار هیچ وقت گرم نخواهم شددر کوچه باد می آیداین...

به من حق بدهدوست داشتنتتنها؛راز زندگی ام باشد..من همیشه هرچه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط