عـروس ِقاتـل
part_۶
The killer bride
با خجالت بهش نگاه کردم و گفتم:
- باشه بسه
بازش میکنم فقط برو عقب بهم دست نزن
یجوری پوزخندی زد، انگار جوک تعریف کردم؛ آهی کشیدم و از ترس اینکه کاری نکنه آروم آروم شروع کردم به باز کردن باند، سعی میکردم نگاهش نکنم تا حالم بهم نخوره.
حتی از بوش هم حس انزجار بهم دست میداد!
به سختی و با آروم ترین سرعت ممکن باندو باز کردم و سرمو بالا اوردم.
که دیدم رگای پیشونیش زدن بیرون وصورتش قرمزه، با تعجب بهش چشم دوختم که بلاخره زبون باز کرد:
- ببین چیکار کردی با دستت گند زدی توش دختره احمق
بیار دستتو جلو ببینم.
خواستم مخالفت کنم که با دیدن چشماش پشیمون شدم؟ خیلی ترسناک بود.
ناخودآگاه دستمو سریع بردم جلوش گرفتم، با بغض و ترس بهش نگاه کردم که بتادینو ریخت رو دستم و با پنبه زخمو تمیز کرد و خوناشو با دستمال پاک کرد.
چشمامو بستم که یهو د.د شدیدی تو دستم پیچید، با د د چشممو باز کردم که دیدم دستشو رو زخمم گذاشته و فشار میده.
با نا ه خفیفی گفتم:
- چرا فشار میدی؟ دردم گرفت ول کن تروخدا
با همون نگاه وحشتناکش خونسرد لب زد:
- بهت گفتم چشماتو نبند؟ گفتم یا نگفتم؟
گفتم نبند و نگاه کن تا تو باشی دیگه گند نزنی به خودت.
ایندفعه شرط نداریم!!! 🙂
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.