لیسا
22
#لیسا
من:مادام لطفا بیاید نگاش کنید.
رز:بزار من بیام
من:نه نمیشه
مادام فی:اومدم ملکه.
...............
بعد ساعت کاری در کافه:
من:خب ببین بم من و تو چندسالی میشه دوستیم مگه نه؟
بم:معلومه حالا چیشده؟
من:ببین اگه من بهت دروغ گفته باشم تو من رو میبخشی
بم:معلومه که اره خب حالا چه دروغی گفدی؟
من:خب من................................................................................و اره همین بود و تمام حالا من رو میبخشی؟
بم:چ چی میگی تو ینی چی که تو یه ملکه ای و تو یه الفا یی
من:خودت گفدی میبخشی.
بم:معلومه که میبخشم حالا من رو ببر به کشور خودت.
من:امروز نمیشه ولی بم بم قول بده به کسی نگی اوکی؟
بم:قول میدم ک خواهم داد که به کسی نگم و این سونگد تا اخر عمر به یاد میسپارم
من:اووووووو ایول بابا این سخنرانی باشکوه رو ببین😏👀
#کوک
نمیدونم چرا دلم همش پیش لیسا بود واقعا چرا من ایو رو داشتم پس یعنی چی اخه من واقعا نمیدونم چی بگم یه طرف از دلم میگفت زنگ بزن یه طرف میگفت زنگ نزن واقعا نمیدونستم چیکار کنم.
ایو:کوکی میگم من و تو دیگه نباید دست به کار شیم
من:برای چی؟
ایو:ازدواج..
من:چی ازدواج ولی من هنوز امادگیش رو ندارم....
ایو:ولی کوک نمیشه که من و تو سه سال باهمیم ولی تو فق باهام خوابیدی یعنی چی اخه
من:ببین عزیزم قند عسلم من که تورو خیلی دوست دارم و تورو به دنیا نمیدم ولی یکم دیگه صبر کن
داشتم با ایو حرف میزدم که یهو یه صدای تو گوشم ضمضمه شد"الو صدام میاد"وا این که لیسائه"میاد چی شده""باید ببینمت""اوکی"و هیچی دیگه ایو رو به زور فرستادم خونه و رفتم سوار ماشین شدم زود گوشی رو برداشتم و زنگ زدم بهش
من:یاااا نمیشه یکم زود تر خبر میدادی
لیسا:سر ملکه ات اینجوری داد میزنی؟
من:کجایی
لیسا:بیا دریاچه جه جو.
من:اوکی.
.......دریاچه جه جو ساعت 9:30 شب.
داشتم میرفتم سمت دریاچه لیسا رو دیدم که منتظر من رو نگاه میکنه.
من:نمیشه زود تر صدام میکردی؟
لیسا:ببین من به کمک تو احتیاج دارم...
من:حالا چی هست؟
لیسا:خب....
ادامه دارد......
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
#لیسا
من:مادام لطفا بیاید نگاش کنید.
رز:بزار من بیام
من:نه نمیشه
مادام فی:اومدم ملکه.
...............
بعد ساعت کاری در کافه:
من:خب ببین بم من و تو چندسالی میشه دوستیم مگه نه؟
بم:معلومه حالا چیشده؟
من:ببین اگه من بهت دروغ گفته باشم تو من رو میبخشی
بم:معلومه که اره خب حالا چه دروغی گفدی؟
من:خب من................................................................................و اره همین بود و تمام حالا من رو میبخشی؟
بم:چ چی میگی تو ینی چی که تو یه ملکه ای و تو یه الفا یی
من:خودت گفدی میبخشی.
بم:معلومه که میبخشم حالا من رو ببر به کشور خودت.
من:امروز نمیشه ولی بم بم قول بده به کسی نگی اوکی؟
بم:قول میدم ک خواهم داد که به کسی نگم و این سونگد تا اخر عمر به یاد میسپارم
من:اووووووو ایول بابا این سخنرانی باشکوه رو ببین😏👀
#کوک
نمیدونم چرا دلم همش پیش لیسا بود واقعا چرا من ایو رو داشتم پس یعنی چی اخه من واقعا نمیدونم چی بگم یه طرف از دلم میگفت زنگ بزن یه طرف میگفت زنگ نزن واقعا نمیدونستم چیکار کنم.
ایو:کوکی میگم من و تو دیگه نباید دست به کار شیم
من:برای چی؟
ایو:ازدواج..
من:چی ازدواج ولی من هنوز امادگیش رو ندارم....
ایو:ولی کوک نمیشه که من و تو سه سال باهمیم ولی تو فق باهام خوابیدی یعنی چی اخه
من:ببین عزیزم قند عسلم من که تورو خیلی دوست دارم و تورو به دنیا نمیدم ولی یکم دیگه صبر کن
داشتم با ایو حرف میزدم که یهو یه صدای تو گوشم ضمضمه شد"الو صدام میاد"وا این که لیسائه"میاد چی شده""باید ببینمت""اوکی"و هیچی دیگه ایو رو به زور فرستادم خونه و رفتم سوار ماشین شدم زود گوشی رو برداشتم و زنگ زدم بهش
من:یاااا نمیشه یکم زود تر خبر میدادی
لیسا:سر ملکه ات اینجوری داد میزنی؟
من:کجایی
لیسا:بیا دریاچه جه جو.
من:اوکی.
.......دریاچه جه جو ساعت 9:30 شب.
داشتم میرفتم سمت دریاچه لیسا رو دیدم که منتظر من رو نگاه میکنه.
من:نمیشه زود تر صدام میکردی؟
لیسا:ببین من به کمک تو احتیاج دارم...
من:حالا چی هست؟
لیسا:خب....
ادامه دارد......
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
- ۱۸.۴k
- ۰۴ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط