آمد و گفت روح بادم و رفت
آمد و گفت روح بادم و رفت
عطر او ماند روی یادم و رفت
خود نفهمید در چه حالی بود
گریه می کرد و گفت شادم و رفت
تکه های دلی که عاریه بود
شعر کردم، به عشق دادم و رفت
قبله ام را که چشم او کردم
چشمکی زد به اعتقادم و رفت
باز حوا گذاشت سیبش را
روی بار گناه آدم و رفت
کم نیاورده بودم اما گفت
از سر تو کمی زیادم و رفت
#افشین_یداللهی
آمد و گفت روح بادم و رفت
عطر او ماند روی یادم و رفت
خود نفهمید در چه حالی بود
گریه می کرد و گفت شادم و رفت
تکه های دلی که عاریه بود
شعر کردم، به عشق دادم و رفت
قبله ام را که چشم او کردم
چشمکی زد به اعتقادم و رفت
باز حوا گذاشت سیبش را
روی بار گناه آدم و رفت
کم نیاورده بودم اما گفت
از سر تو کمی زیادم و رفت
#افشین_یداللهی
۱.۲k
۲۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.