چشمانم را باز میکنم وبه آسمان مینگرم.
چشمانم را باز میکنم وبه آسمان مینگرم.
سه سال گذشت از پرکشیدنت
وامروز چه قدر آسمان دلتنگ بودن توست.
این را آسمان به من گفت.
آسمانی که آفتاب سوزانش صورتت را نوازش میداد.
همان آسمانی که روزها دردل خاکش عشق را جستجو میکردی
وفریاد یا حسین و یا زینب سر میدادی .
سه سال گذشت از نبودنت
ومن آرزو دارم روزی بتوانم پدر و مادر،همسرودختری را
که این فراق راتحمل میکنند،این اسوه های صبرراالگوی زندگیم قراردهم
سه سال گذشت اماحتی ذره ای یادت دردلهایمان کمرنگ نشد
ای آسمانی
از آسمان که به ما مینگری دعایمان کن که این روزها غبار گناه بلور دلها را آلوده کرده...
سه سال گذشت از پرکشیدنت
وامروز چه قدر آسمان دلتنگ بودن توست.
این را آسمان به من گفت.
آسمانی که آفتاب سوزانش صورتت را نوازش میداد.
همان آسمانی که روزها دردل خاکش عشق را جستجو میکردی
وفریاد یا حسین و یا زینب سر میدادی .
سه سال گذشت از نبودنت
ومن آرزو دارم روزی بتوانم پدر و مادر،همسرودختری را
که این فراق راتحمل میکنند،این اسوه های صبرراالگوی زندگیم قراردهم
سه سال گذشت اماحتی ذره ای یادت دردلهایمان کمرنگ نشد
ای آسمانی
از آسمان که به ما مینگری دعایمان کن که این روزها غبار گناه بلور دلها را آلوده کرده...
۵۷۲
۲۹ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.