یاد مادرم افتادم که وقتی لپهایش از نوشیدن گل میافتاد نصف شب روی میز ...
.
« یاد مادرم افتادم که وقتی لپهایش از نوشیدن گل میافتاد نصف شب روی میز آشپزخانه میکوبید و میگفت : عشق ؟ من عاشق استیک آبدارم . من عاشق گربه مم . من عاشق... من و خواهرانم سرمان را به طرفش میبردیم و منتظر شنیدن اسممان میشدیم . بعد میگفت : شربت آنتی اسید . من عاشق شربت آنتی اسیدم . »
.
کتاب: بالاخره یک روز حرف می زنم
نویسنده: دیوید سداریس
مترجم: پیمان خاکسار
انتشارات: چشمه
.
برای آشنایی بیشتر با کتاب «بالاخره یک روز حرف میزنم» و نویسندهی آن به کانال تلگراممون سر بزنید.
لینک در بخش بیو @ketabdoost به رنگ آبیه.
« یاد مادرم افتادم که وقتی لپهایش از نوشیدن گل میافتاد نصف شب روی میز آشپزخانه میکوبید و میگفت : عشق ؟ من عاشق استیک آبدارم . من عاشق گربه مم . من عاشق... من و خواهرانم سرمان را به طرفش میبردیم و منتظر شنیدن اسممان میشدیم . بعد میگفت : شربت آنتی اسید . من عاشق شربت آنتی اسیدم . »
.
کتاب: بالاخره یک روز حرف می زنم
نویسنده: دیوید سداریس
مترجم: پیمان خاکسار
انتشارات: چشمه
.
برای آشنایی بیشتر با کتاب «بالاخره یک روز حرف میزنم» و نویسندهی آن به کانال تلگراممون سر بزنید.
لینک در بخش بیو @ketabdoost به رنگ آبیه.
- ۷۵۲
- ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط