نشد حرف دلمونو بزنیم

نشد حرف دلمونو بزنیم
نه که نشه ها!
می شد
ما بلدش نبودیم...
به خیالمون همین که ته هر پیامی بنویسیم "مواظب خودت باش" کافی بود.
گمون می‌کردیم همین که جیب ژاکتامون اندازه ی دوتا دست جا داره
و پیرهنمون با رنگ چشماش سته و
تاریخ تولدش رمز گوشی و هر کوفت و زهرمار مجازیمونه کفایت می‌کنه.
انتظار داشتیم نگاهِ چشمامون کنه و بخونه راز مگوهامون و حرفای نگفته مونو!
توقع داشتیم لابلای سوپ شلغمِ دست‌پختمون موقع سرماخوردگیاش
قاشق به قاشق توجه قورت بده و عشق مزه مزه کنه و
از اون فشار دستِ آروم موقع گرفتن دستاش اشتیاقمونو حس کنه و
از مکث کوتاه قبلِ خداحافظیامون بمون حالیش بشه
و از کجایی گفتنامون دلتنگیامونو بفهمه و
از خیره شدنای گاه و بی‌گاهمون توی ظلمت چشماش
دردِ ابتلامونو ببینه و از سکوتمون دوستت دارم بشنوه!
ما دهنمون تق و لق نبود که عشق لقلقه ی زبونمون باشه
ما از این ور بوم افتادیم
بس که به زبون نیاوردیم دوست داشتنِ لعنتیمونو، سرد شد، از دهن افتاد، از چشم افتاد
کسی باورش نکرد، کسی باورش نشد...
نشد حرف دلمونو بزنیم...!
نه که نشه ها! می شد، ما بلدش نبودیم.
بلد نبودیم صورتشو بگیریم بین دستامونو زل بزنیم صاف توو چشماش و
داد بزنیم دلمو بردی که خوب تفهیم جرم شه، که بفهمه رفته دلِ لامذهبمون براش...
ماها خبر نداشتیم یجاهایی حرف از عمل مهم‌ تره
حالیمون نبود یه جاهایی به عمل نیست، به حرفه...
همینم شد که باختیم...
عشقو، دوست داشتنو، همه چیو، باختیم، مفتم باختیم...
از ما که گذشت خلاصه، شما اما روزی چندبار
توو گوش یار و دلدارتون زمزمه کنید دوست داشتنتونو

مبادا از چشم و دل و دهن بیفته!
دیدگاه ها (۲۵)

#مــدو_لباس

#مــدو_لبــاس

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط