چی توو اون گوشیه که یه لحظه لبخند جمع نمیشه از رو لبات

- چی توو اون گوشیه که یه لحظه لبخند جمع نمیشه از رو لبات؟!
از جا پریدم و پاهامو از رو میز عسلی برداشتم و صاف نشستم.
صدامو صاف کردم که ردی از لبخند نباشه توش.
+ هی... هیچی!
نشست کنارم و سینی چایی رو گذاشت رو میز و عاقل اندر سفیه نگاهم کرد.
- بخاطر هیچی گل از گلت شکفته بود؟!
صفحه ی گوشیو خاموش کردم و دستپاچه توو دستم جابجاش کردم.
+ خب داشتم جُک می‌خوندم! این پیجه خیلی مطالب جالبی داره!
سری تکون داد و ظاهر متفکری به خودش گرفت.
- آها! پس اون برق توی چشمات و چلچراغ توی نگاهتم به خاطر جُک بود، نه؟!
گرمم شد، بدجور دستم رو شده بود! سعی کردم حرفو عوض کنم.
یه استکان چای گذاشتم جلوش و قندونو هول دادم سمتش
+ چرا شما زحمت کشیدی، می‌گفتی خودم می‌اومدم میاوردم دیگه!
همون جور که خیره بود بهم و با همون نیشخندِ رو لباش، یه تیکه ی کوچولو قند هول داد کنار لُپش و یه قلپ از چاییش خورد.
- می‌دونی مشکل شما جوونا چیه؟!
سر تکون دادم، واقعا اون لحظه هیچ نظری نداشتم!
یه قلپ دیگه از چاییش خورد‌.
- مشکلتون اینه فکر می‌کنین فقط خودتون جوونین، فقط خودتون جوونی کردین، فقط خودتون عاشقیت کردین، فقط خودتون حالیتونه...
ما هم داشتیم از این روزا جوون!
خبر داریم عاشقی چه حال و هوائیه...
اون لبخندای ناخودآگاه و بی هوا،
فقط از دست عشق برمیاد و بس!
خنده م گرفت
+ خیلی تابلو بودم؟!
خندید
- خاصیت عشقه، سخت بشه قایمش کرد...
ابرو بالا انداختم
+ واردیاااااااا!
یه چشم غره ی حسابی رفت بهم و از جا در رفت
- برم این چائیارو عوض کنم، سرد شد!
خنده م گرفت...
گوشیو از کنارم چنگ زدم و با دیدن پیامای نخونده، دوباره لبخند مهمون لبام شد...
آخ که چه خوب حال و هوائیه عشق!
#طاهره_اباذری_هریس
دیدگاه ها (۲۱)

کم سرمایه ای نیست ؛داشتن آدمهایی که حالت رابپرسند ...!ولی .....

- همون موقع که فهمیدین، کات کردن از موندن تو یه رابطه که اذی...

تجربه هرکس بهای درسی است که بابت اشتباه خودپرداخت نموده است ...

تماممان کنید!با یک بوسه ی سرسریبا یک پیام ِ خداحافظیبا یک "د...

میدونست از صدای رعد و برق وحشت می کنم. اولین آسمون غُرمبه زد...

وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد،...

زندگی نامعلوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط