امام صادق (علیه السّلام) موثرترین راه فراخوانی به خیر و ن
امام صادق (علیه السّلام) موثرترین راه فراخوانی به خیر و نیکی را دعوت عملی می داند و می فرمایند: دعوت کننده ی مردم باشید اما نه با زبان ، بلکه با پارسایی ، تلاش ، نماز و نیکی، که این رفتارها خود دعوت کننده هستند.
شهید سید مجتبی علمدار
رفتیم به سراغ یکی از خاکریز های به جا مانده از دوران جنگ. آسمان پرستاره حاشیه اروند و نخل های آن صحنه زیبایی ایجاد کرده بود . یاد شب عملیات در ذهنم تداعی شده بود.
مدتی باهم راه رفتیم. سید ساکت بود و فکر می کرد. بعد نشست روی خاکریز و دستش را کرد توی خاک و بالا آورد. مشت او پر از خاک بود . رو به من کرد و گفت: « مجید امروز وظیفه من و تو اینه که این خاکریز رو گسترش بدیم و ببریم تو شهرها!»
معنی این حرف سید را نمی فهمیدم . خودش توضیح دادو گفت:« تیر و توپ و تفنگ دیگه تموم شد! ما باید توی شهر خودمون، کوچه به کوچه ، مسجد به مسجد ، مدرسه به مدرسه ، دانشگاه به دانشگاه کار کنیم. باد بریم دنبال جوان ها .
باید پیام این هایی که توی خون خودشون غلتیدند را ببریم توی شهر»
گفتم :«خب اگه این کار رو بکنیم ، چی می شه!؟»
برگشت به سمت من و با صدایی بلندتر گفت:« جامعه بیمه می شه. گناه در سطح جامعه کم می شه.مردم اگه با شهدا رفیق بشن، همه چی درست می شه.اون وقت جوان ها می شن یار امام زمان ( ارواحنا فداه).»
بعد شروع کرد به توضیح دادن : « ببین ، ما نمی تونیم چکشی و تند برخورد کنیم. باید با نرمی و آهسته آهسته کار خودمان را انجام بدیم . باید خاطرات کوتاه و زیبای شهدا را جمع کنیم و منتقل کنیم. نباید منتظر باشیم که مارا دعوت کنند . باید خودمان برویم دنبال جوان ها. البته قبلش باید روی خودمان کار کنیم. اگه مثل شهدا نباشیم ، بی فایده است . کلام ما تأثیر نخواهد داشت .»
اون شب بیاد موندنی گذشت. فراموش نمی کنم سید می گفت:« من فرصت زیادی ندارم. به این آسمان پر ستاره اروند من بیشتر از سی سال عمر نمی کنم!اما از خدا خواسته ام به من توفیق کار برای شهدا را بدهد.»
ولادت:11 دی ماه سال 1345 هنگام اذان صبح
شهادت:11 دی ماه سال 1375هنگام اذان مغرب
#سیدمجتبی_علمدار
#سید_مجتبی_علمدار
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
#شهیدسیدمجتبی_علمدار
#سید
#شهید
#شهدا
#شهادت
#دفاع
#دفاع_مقدس
شهید سید مجتبی علمدار
رفتیم به سراغ یکی از خاکریز های به جا مانده از دوران جنگ. آسمان پرستاره حاشیه اروند و نخل های آن صحنه زیبایی ایجاد کرده بود . یاد شب عملیات در ذهنم تداعی شده بود.
مدتی باهم راه رفتیم. سید ساکت بود و فکر می کرد. بعد نشست روی خاکریز و دستش را کرد توی خاک و بالا آورد. مشت او پر از خاک بود . رو به من کرد و گفت: « مجید امروز وظیفه من و تو اینه که این خاکریز رو گسترش بدیم و ببریم تو شهرها!»
معنی این حرف سید را نمی فهمیدم . خودش توضیح دادو گفت:« تیر و توپ و تفنگ دیگه تموم شد! ما باید توی شهر خودمون، کوچه به کوچه ، مسجد به مسجد ، مدرسه به مدرسه ، دانشگاه به دانشگاه کار کنیم. باد بریم دنبال جوان ها .
باید پیام این هایی که توی خون خودشون غلتیدند را ببریم توی شهر»
گفتم :«خب اگه این کار رو بکنیم ، چی می شه!؟»
برگشت به سمت من و با صدایی بلندتر گفت:« جامعه بیمه می شه. گناه در سطح جامعه کم می شه.مردم اگه با شهدا رفیق بشن، همه چی درست می شه.اون وقت جوان ها می شن یار امام زمان ( ارواحنا فداه).»
بعد شروع کرد به توضیح دادن : « ببین ، ما نمی تونیم چکشی و تند برخورد کنیم. باید با نرمی و آهسته آهسته کار خودمان را انجام بدیم . باید خاطرات کوتاه و زیبای شهدا را جمع کنیم و منتقل کنیم. نباید منتظر باشیم که مارا دعوت کنند . باید خودمان برویم دنبال جوان ها. البته قبلش باید روی خودمان کار کنیم. اگه مثل شهدا نباشیم ، بی فایده است . کلام ما تأثیر نخواهد داشت .»
اون شب بیاد موندنی گذشت. فراموش نمی کنم سید می گفت:« من فرصت زیادی ندارم. به این آسمان پر ستاره اروند من بیشتر از سی سال عمر نمی کنم!اما از خدا خواسته ام به من توفیق کار برای شهدا را بدهد.»
ولادت:11 دی ماه سال 1345 هنگام اذان صبح
شهادت:11 دی ماه سال 1375هنگام اذان مغرب
#سیدمجتبی_علمدار
#سید_مجتبی_علمدار
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
#شهیدسیدمجتبی_علمدار
#سید
#شهید
#شهدا
#شهادت
#دفاع
#دفاع_مقدس
۶.۵k
۰۹ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.