درود
درود
تقریبا بیشتر از یکسال پیش بچهای ویس یه گروه تو تلگرام زدن که منم دعوت کردن منم رفتم و خوشم نیومد اولش لفت دادم که این پیام بعدش برام اومد و شد اغاز اشنایی من با یه کسی که تا حالا نمیشناختمش دوباره برگشتم اون گروه و بیشتر از اینکه تو گروه باشیم چون شیفت کار و استراحتمون تقریبا یکی بود زمان بیشتری نسبت به بقبه باهاش میگذروندم
کم کم بیشتر اشنا شدیم از طایفه بهداروند بود یجورایی اون بچه گرمسیر بود و من سردسیر اما از یه طایفه و یه ایل هر چی میرفتیم جلوتر بیشتر رفیق میشیدیم
تا من برا به ماموریت یه روزه رفتم دزفیل اونم اومد اونجا رفتیم کنار رودخونه تو الاچیق چقدر خندیدیم مثل اینکه سالها بود همدیگرو میشناختیم هر کاری کرد نذاشتم عکس بگیره
اخه به بچها نگفته بودم میخوام بیام طرف جنوب چون کار داشتم گفتم باعث دلگیری برا بقیه میشه
حامد مدت کمی بود اما یه دوست بود
یه رفیق بود
یه هم طایفه ای
یه با مرام
امروز سالگرد اون روز خاطره انگیز من و حامد کنار رودخونه است
روحت شاد داداشم
گل پسر ویس💔
تقریبا بیشتر از یکسال پیش بچهای ویس یه گروه تو تلگرام زدن که منم دعوت کردن منم رفتم و خوشم نیومد اولش لفت دادم که این پیام بعدش برام اومد و شد اغاز اشنایی من با یه کسی که تا حالا نمیشناختمش دوباره برگشتم اون گروه و بیشتر از اینکه تو گروه باشیم چون شیفت کار و استراحتمون تقریبا یکی بود زمان بیشتری نسبت به بقبه باهاش میگذروندم
کم کم بیشتر اشنا شدیم از طایفه بهداروند بود یجورایی اون بچه گرمسیر بود و من سردسیر اما از یه طایفه و یه ایل هر چی میرفتیم جلوتر بیشتر رفیق میشیدیم
تا من برا به ماموریت یه روزه رفتم دزفیل اونم اومد اونجا رفتیم کنار رودخونه تو الاچیق چقدر خندیدیم مثل اینکه سالها بود همدیگرو میشناختیم هر کاری کرد نذاشتم عکس بگیره
اخه به بچها نگفته بودم میخوام بیام طرف جنوب چون کار داشتم گفتم باعث دلگیری برا بقیه میشه
حامد مدت کمی بود اما یه دوست بود
یه رفیق بود
یه هم طایفه ای
یه با مرام
امروز سالگرد اون روز خاطره انگیز من و حامد کنار رودخونه است
روحت شاد داداشم
گل پسر ویس💔
۱۲.۶k
۲۲ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.