او

‌ ❧او
رفت و
مرا محض
خـــــدا یادش
نیست،آڹ دلبـــر
من عشق و رفــــا
یـــادش نیست، گفتـم
بہ خـــــدا سخت تــــو را
می‌خـــــۅاهم، سخت است
ولی اوڪہ خدا یادش نیست

‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
دیدگاه ها (۸)

پاییز کوچک مندنیای سازش همه رنگ­ هاستبا یکدیگرتا من نگاه شیف...

قهوه دم میکنمنصف قاشق سیانور به فنجانت میریزم!لبخند که میزنی...

به من گفتی که دل دریاکن ای دوستهمه دریااز آن ما کن ای...

تـو بـۍ خیـال قلـب مـنمـݧ فکر چشـماݧ تـوأ...  ‌‌‌‌ ‌

نمی دانیمردانی هستند که هیچ چیز آنها را از خود‌ بی‌خود نمی ک...

آنها که از کوه ها مستحکم تر اند

وقتی دلت از همه ی دنیا می گیرهوقتی قفل دلت حتی با خنده هم با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط