دوباره برمیگردم/پارت13
میتسویا:رینا...منو نگا کن...خوبی؟
((((این دوتا جدیییی دوست معمولین.میتسویا دوست صمیمیییی و بست فرند ریناعه شیپ رینا کلا با یکی دیگس و میتسویا به هیچچچ وجه عاشق رینا نیس پسسس جون باجی و تماممم کرکترای انیمه ای شیپشون نکنین پیشاپیش از صبر و شکیبایی شما سپاسگزارم😂))))
((عاهااا راستی طبق جوری که تا الان نوشتم میتونید تایپمو حدس بزنین؟))
رینا:فقد خب...از تنهایی میترسم
میتسویا:بغل کردن رینا*خب الان که تنها نیستی هرموقه خواستی زنگ بزن...من میام پیشت خب؟
رینا:خمیازه کشیدن*اوهوم...ممنونم(حالت خوابالود)
☆☆میتسویا مانا و لوناعو رو تخت گذاشته☆☆
رینا:میگم...توعم از تاریکی میترسی؟مث من؟
میتسویا همونجوری که رینا بغلشه:عارع بعضی وقتا...ولی فوبیای تاریکی ندارم
رینا:در حال بازی با انگشتای میتسویا عین بچه ها*ولی من فوبیای تاریکی دارم... تو تاریکی خودم نیستم عین یه روانی میشم(خمیازه*)
میتسویا:اگه کسی باشه چی؟
رینا:اگه کسی پیشم باشه یا پتو داشته باشم فقد گر...
"""""و ناگهان برق قطع شد و خونه عین چی تاریک شد"""""
رینا:عیوای(بغض کردن*)
میتسویا:خب نترس من اینجام ولی خب گوشیم نیس و نمیتونم چراغ قوه بگیرم
رینا:همینجایی دیگع؟
میتسویا:اوهوم همینجا.چشاتو آروم ببند...حالا آروم آروم بخواب هیچی نمیشه من هستم
رینا:اوهوم*بستن چشاش*آروم خوابیدن*
میتسویا:خمیازه کشیدن*خوابیدن*
رینا،میتسویا،مانا،لونا:خواب*
ـــــــــــــــــ فردا ساعت 11 ظهر ـــــــــــــــــ
مانا،لونا:پاشییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییین
میتسویا:بگیرین بخوابین بابا
رینا:خواب*
""زنگ خوردن گوشی""
میتسویا:بله؟
باجی:سلااااام
میتسویا:باجیییییییییی
رینا:پریدن از خواب*آنیکیییییییییییی*گرفتن گوشی از دست میتسویا*آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی آنیکی
باجی:بلههههههه چیههههه چتههههههه (ง •̀_•́)ง
رینا:هیچیییی کجایی؟
باجی:فعلا که خونم
رینا:بزا ببینم این شماره جدیدته؟
باجی: عارع
میتسویا:هییییی گوشیو به منم بدههههه
رینا:نموخواااااممم انیکی کی برمیگردی؟
باجی:بزااااا برسممممم...کجایی تو؟
رینا:عام...خونه
باجی:میتیم هس؟
رینا:اوهوم با مانا و لونا
باجی:اوک مراقب خودت باشیاااااا
رینا:باشهههه جانهههه*دادن گوشی به میتسویا*
باجی:هوشت چطوری؟
میتسویا:بسیار عالی
☆☆خلاصه که مکالمه تلفتی ادامه داشت(گشادیم میاد بنویسم😂)☆☆
رینا:مانا،لونا شیرکاکائو میخوایین؟
مانا،لونا:بعلهههه
(((در حال خوردن صبونه)))
میتسویا:لوناااااا انقد شکلات نخور بسته مانا املت برنج میخوای؟
لونا:خو شکلات دوس دارم
مانا:نه املت نمیخوام
(((((بعد خوردن صبونه)))))
رینا:خب چه کنیم؟
لونا:اونه چان(به رینا میگه اونه)موهامو میبندی؟
مانا:اونه چان موهای منم ببند
میتسویا:اونی چانم خیلی راحت لم میده اینجا😌
رینا:توعم موهای منو ببند
رینا:در حال درست کردن موهای مانا و لونا*
میتسویا:در حال درست کردن موهای رینا*
رینا،میتسویا:و تمام
مانا:بریییممم بیرووونننن
((یه نکته...رینا شخصیتش اینجوریه که الان خیلی بیشتر از چیزی که فک کنین ناراحته ولی نشون نمیده با اینکه تو دلش هی میگه کاش آنیکیم اینجا بود))
یه چیزیییییییییییی من الان هیچچچچ ایده ای واسه ادامه ندارمممم هرچی ایده دارم مال یگی دوسال بعد رفتنه باجیههه فوقش تو این مدت چنتا دعوا بشه بقیشو چه کنمممم😩
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.