جنگ که شروع شد علیرضا هفده سالش بود دلش میخواست برود

جنگ که شروع شد ، علیرضا هفده سالش بود . دلش میخواست برود جبهه ولی به خاطره سن کمش نمیزاشتن .
به هر زحمتی بود مخفیانه رفت جبهه ، توی منطقه کارهای عجیبی انجام میداد ، ادوات جنگی اختراع میکرد .
یه چیزی ساخته بود به نام تیربار آرپی جی ،با این دستگاه میتونستند پشت سرهم تعدادی آر پی جی شلیک کنند .
اونقدر خوش فکر بود که با اون سن کمش شد فرمانده تخریب ، توی بیست و چهار سالگی هم در حال خنثی کردن یه مین پودر شد ... رفت پیش معشوقش ..
شهید سردار علیرضا عاصمی
http://line.me/ti/p/%40yck0500m


https://telegram.me/shahidan313gomnam
#شهدا
دیدگاه ها (۳)

دیگر آن خنده‌ی زیبا به لب مولا نیست / همه هستند ولی هیچ کسی ...

سادات ببخشنلَگدی خورد به دَر،، در که نه،، دیوار شِکَست..خانه...

خیمه فاطمیهدیرآمدم ،دیرآمدم،در داشت می سوختهیئت، میان «وای م...

فاطمیه امدهان همدم‌ومونس کجاست؟!!!شمع میپرسد زپروانه گل نرگس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط