دوران نامزدی تو و لوهان و دسته گل هایی که اهو کوچولو دستت
دوران نامزدی تو و لوهان و دسته گل هایی که اهو کوچولو دستت می ده. می گن لوهان نبین چه ریزه بخواب ببین چه.... استغفر الله
بریم سر سناریو.
لوهان: عشقم، خانومم می گما من یه در خواستی ازت دارم
تو: بامبی کوچولو چی می خوای،؟
لو: خوب از اونجایی که من خیلی مردم می گم بیا از الان باهم زیر یک سقف باشیم و تمرین کنیم هووووم؟
تو: یا شلغم بی دفاع، چیو تمرین کنیم لولو،؟ 😳 😳
لوهان: ها؟ چی؟ نهههههههههه منظورم این بود که زیر یه سقف بودن رو تمرین کنیم. مدیونی فکر کنی قصد تمرین اهم اهم داشتم
تو: وااااااای اهو تو چه منلی هستی باشه اومدم 😍 😍 😍 😍 😍
من :( دختر خجالت بکش یکم سنگین باش عه. حالا فردا صبح شیش قلو حامله شدی بهت می گم کی منلیه)
خلاصه تو الان رسیدی خونه لوهان
تو: وااااااای عرررررررررررررررررررررررررر عشقمممممممم چقدر خونمون خوشگلههههههه
لوهان: تازه اتاق خوابم خوشگل تره میای بریم؟ ☺ ️
تو: ارررررررررررره بریم
لوهان: چشماتو می بنده و به سمت مرکز سقر هدایتت می کنه 😄 😂
وارد اتاق خواب که می شید دستاشو از روی چشمات بر می داره و به جاش با یه بوسه کنار گردنت روی پوستت نقش می زنه
تو: اوپپپپاااا خیلی عالیه مخصوصا تختت.
لوهان: باشه ملوسک پس لباساتو درار تا بریم رو تخت!
تو: هنننننننننن؟
لوهان: ای وای خاک عالم تو سر مش قمر محلمون. دختر تو چقدر منحرفی منظورم اینه کت و شالت رو درار
تو: اها 😊
پس از آنکه لباس هایت رو در اوردندی به سوی تخت رفتندی و از شدت خر ذوقی لوهان را به روی خود کشیدندی و بوسه ای طولانی بر لب او زدیدندی.
لوهان: هی هی هی هی نه چک زدم نه چونه زنم اومد به خونه 😈 😈 😈 😈
اهو خان فرصت طلب از زمان حداکثر بهره رو می بره و دینگ دینگ لباس هایت را در می آورد و زمانی که به خودت می آیی می بینی: ای دلللللللللل غافل. تو زیر لوهانی و.... ( نویسنده: تو فضولی؟ نه آخه به تو چه بعدش چی می شه؟ ناموسا به تو چه بذار زن و شوهری به عملیاتشون برسن مزاحم نشو بچه پررو)
خلاصه وار این آهوی دشت اکسویی ما هم بله آهم آهم.
دو ماه بعد از این اتفاق و یک ماه باقی تا عروسی:
همه پسرا اکسو دعوتن خونه شما
تو: سلااااااااااااااااااااام داداشا
اکسو: دلام دلام زن داداش
لوهان: خوب خوب زیاد صمیمی نشید به شماها اعتمادی نیست.
کای: ارواح عمه اوباما اونوقت به تو اعتمادی هست؟!؟!؟
لوهان: کای خجالت بکش من یک مردم مررررررررررررررررررررررد
سهون: ای دررررررررررد. ادب داشته باش. هدایتون کن تو و ازمون پذیرایی کن.
لوهان: باوشه بفرمایید داخل
سهون: اها حالا شدی داداش خودم
پس از اینکه اکسو نشستن سر میز و دارن آب میوه می خورن تو با لپ های گل انداخته میای و میگی : اوپپپپاااا و داداشا 😍 یه خبر خوب دارم. من باردارم کای ابمیوه گیر می کنه تو گلوش و بریده بریده می گه: چیییییییی؟ .... لو.... ها.....ن.... ینی نتونستی یه ماه خود ذلیل شدت رو کنترل کنی؟
کریس: لوهان... الان یه مرررررد شدی. داداش منحرف ایز مای استایل 😎
تاعو: بچم داره اشک شوق می ریزه. لولو.... مبارکه 😭 😭 😭 😭
دی او داره این جوری نگات می کنه :@_____@ خوب شد زود تر از خوابگاه رفتی این اواخر تغییر رفتارات رو حس کرده بودم وگرنه الان منم حامله بودم
لوهان: O_____o
شیومین: ووی ووی ووی ووی ووی موش خرمای عمو زود بیا من بخورم. تو رو. هوی لوهان شیرینی بده زودددددددددددد
چن: مبارکه داداش الگوی مایی 🖐 🏻 😂
لی: خوابه
سوهو: چوکاهه و یه چک سفید هدیه بارداری میده به تو
لوهان: چرا به من نمی دی؟ 😕 😕 😕
سوهو: مگه تو درد کشیدی و زحمت کشیدی؟
لوهان: بالاخره من بوجودش آوردم *_____*
سوهو: هرچی
چانی: میاد باهات سلفی می گیره و می فرسته اینستا و بعدش می گه من و داداش مررررررردم همین الان دوهویی
بکی: گپساااااااااااانگ تو چه بلا بودیا
سهون: 😑 😑 😑 😐 😐 😐 ینی واقعا نمی تونستی خودت رو یه ماه
بریم سر سناریو.
لوهان: عشقم، خانومم می گما من یه در خواستی ازت دارم
تو: بامبی کوچولو چی می خوای،؟
لو: خوب از اونجایی که من خیلی مردم می گم بیا از الان باهم زیر یک سقف باشیم و تمرین کنیم هووووم؟
تو: یا شلغم بی دفاع، چیو تمرین کنیم لولو،؟ 😳 😳
لوهان: ها؟ چی؟ نهههههههههه منظورم این بود که زیر یه سقف بودن رو تمرین کنیم. مدیونی فکر کنی قصد تمرین اهم اهم داشتم
تو: وااااااای اهو تو چه منلی هستی باشه اومدم 😍 😍 😍 😍 😍
من :( دختر خجالت بکش یکم سنگین باش عه. حالا فردا صبح شیش قلو حامله شدی بهت می گم کی منلیه)
خلاصه تو الان رسیدی خونه لوهان
تو: وااااااای عرررررررررررررررررررررررررر عشقمممممممم چقدر خونمون خوشگلههههههه
لوهان: تازه اتاق خوابم خوشگل تره میای بریم؟ ☺ ️
تو: ارررررررررررره بریم
لوهان: چشماتو می بنده و به سمت مرکز سقر هدایتت می کنه 😄 😂
وارد اتاق خواب که می شید دستاشو از روی چشمات بر می داره و به جاش با یه بوسه کنار گردنت روی پوستت نقش می زنه
تو: اوپپپپاااا خیلی عالیه مخصوصا تختت.
لوهان: باشه ملوسک پس لباساتو درار تا بریم رو تخت!
تو: هنننننننننن؟
لوهان: ای وای خاک عالم تو سر مش قمر محلمون. دختر تو چقدر منحرفی منظورم اینه کت و شالت رو درار
تو: اها 😊
پس از آنکه لباس هایت رو در اوردندی به سوی تخت رفتندی و از شدت خر ذوقی لوهان را به روی خود کشیدندی و بوسه ای طولانی بر لب او زدیدندی.
لوهان: هی هی هی هی نه چک زدم نه چونه زنم اومد به خونه 😈 😈 😈 😈
اهو خان فرصت طلب از زمان حداکثر بهره رو می بره و دینگ دینگ لباس هایت را در می آورد و زمانی که به خودت می آیی می بینی: ای دلللللللللل غافل. تو زیر لوهانی و.... ( نویسنده: تو فضولی؟ نه آخه به تو چه بعدش چی می شه؟ ناموسا به تو چه بذار زن و شوهری به عملیاتشون برسن مزاحم نشو بچه پررو)
خلاصه وار این آهوی دشت اکسویی ما هم بله آهم آهم.
دو ماه بعد از این اتفاق و یک ماه باقی تا عروسی:
همه پسرا اکسو دعوتن خونه شما
تو: سلااااااااااااااااااااام داداشا
اکسو: دلام دلام زن داداش
لوهان: خوب خوب زیاد صمیمی نشید به شماها اعتمادی نیست.
کای: ارواح عمه اوباما اونوقت به تو اعتمادی هست؟!؟!؟
لوهان: کای خجالت بکش من یک مردم مررررررررررررررررررررررد
سهون: ای دررررررررررد. ادب داشته باش. هدایتون کن تو و ازمون پذیرایی کن.
لوهان: باوشه بفرمایید داخل
سهون: اها حالا شدی داداش خودم
پس از اینکه اکسو نشستن سر میز و دارن آب میوه می خورن تو با لپ های گل انداخته میای و میگی : اوپپپپاااا و داداشا 😍 یه خبر خوب دارم. من باردارم کای ابمیوه گیر می کنه تو گلوش و بریده بریده می گه: چیییییییی؟ .... لو.... ها.....ن.... ینی نتونستی یه ماه خود ذلیل شدت رو کنترل کنی؟
کریس: لوهان... الان یه مرررررد شدی. داداش منحرف ایز مای استایل 😎
تاعو: بچم داره اشک شوق می ریزه. لولو.... مبارکه 😭 😭 😭 😭
دی او داره این جوری نگات می کنه :@_____@ خوب شد زود تر از خوابگاه رفتی این اواخر تغییر رفتارات رو حس کرده بودم وگرنه الان منم حامله بودم
لوهان: O_____o
شیومین: ووی ووی ووی ووی ووی موش خرمای عمو زود بیا من بخورم. تو رو. هوی لوهان شیرینی بده زودددددددددددد
چن: مبارکه داداش الگوی مایی 🖐 🏻 😂
لی: خوابه
سوهو: چوکاهه و یه چک سفید هدیه بارداری میده به تو
لوهان: چرا به من نمی دی؟ 😕 😕 😕
سوهو: مگه تو درد کشیدی و زحمت کشیدی؟
لوهان: بالاخره من بوجودش آوردم *_____*
سوهو: هرچی
چانی: میاد باهات سلفی می گیره و می فرسته اینستا و بعدش می گه من و داداش مررررررردم همین الان دوهویی
بکی: گپساااااااااااانگ تو چه بلا بودیا
سهون: 😑 😑 😑 😐 😐 😐 ینی واقعا نمی تونستی خودت رو یه ماه
۴.۹k
۰۷ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.