گاهی چو آب هستم و گاهی چو آتشم
.
گاهی چو آب هستم و گاهی چو آتشم
از این دو گانگی ست که بس درد می کشم
.
سویم میا و روح پریشان من مخوان
اوراق کهنه ای ز کتابی مشوشم
.
پرهیز این زمان ز من ای نازنین که من
سرتا به پای شعله و پا تا سر آتشم
.
با پای خویش ز آتش عشق تو بگذرم
خویش آزمای خویشم و روح سیاوشم
.
بستی میان به قتلم و جرمم همین که من
با خامهء خیال خود آن موی می کشم
.
دارد رواج سکهء قلب هنر، حمید
این است عیبِ من که کنون پاک و بیغشم
#حمیدمصدق
گاهی چو آب هستم و گاهی چو آتشم
از این دو گانگی ست که بس درد می کشم
.
سویم میا و روح پریشان من مخوان
اوراق کهنه ای ز کتابی مشوشم
.
پرهیز این زمان ز من ای نازنین که من
سرتا به پای شعله و پا تا سر آتشم
.
با پای خویش ز آتش عشق تو بگذرم
خویش آزمای خویشم و روح سیاوشم
.
بستی میان به قتلم و جرمم همین که من
با خامهء خیال خود آن موی می کشم
.
دارد رواج سکهء قلب هنر، حمید
این است عیبِ من که کنون پاک و بیغشم
#حمیدمصدق
- ۱.۷k
- ۰۸ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط