اون فقط فن گرلم بود
اون فقط فن گرلم بود
پارت پنجم
ا/ت ویو
غرق فکر کردن بود که دیدم میا بهم زنگ زده
میا:سلام ا/ت خوبی؟
_سلام ممنون تو خوبی
میا: مرسی من خوبم. راستی رفتی فن ساین بی تی اس کوک رو دیدی؟ بهت چی گفت
نمیخواستم به میا حرفی از اینکه با کوک قرار میزارم بگم آخه مجبورم میکنه تا کوک رو بهش نشون بدم. من و کوک فعلا نمیخواستیم حرفی از قرارمون بگیم یه طورهایی مخفیانه قرار میزاریم.
_اوممم چیزه، من فقط کوک رو دیدم و آلبوم هامو امضا کرد زیاد حرفی از اون روز نزدیم خب.
میا:عه واقعا؟ من فکر میکردم بعد از اینکه دوباره ببینیش بهت پیشنهاد دوستی بده.
_نه بابا دوستی کجا بود
میا:عه چه بد من فکر میکردم ازت خوشت میاد
_خب نه میا من خستم فردا خیلی کار دارم
میا: باشه پس کار نداری؟
_نه شب بخیر
میا: شب تو هم بخیر
از اینکه داشتم به میا دروغ میگفتم حس بدی داشتم اما مجبور بودم
پرش زمانی 2 ماه بعد
ا/ت ویو
صبح از خواب بیدار شدم،آماده شدم تا برم شرکت.کار هامو انجام دادم و میخواستم برم خونه که کوک بهم زنگ زد
+های بیبی؟
_سلام کوکی حالت خوبه؟
+مرسی من خوبم تو خوبی؟
_آره من خوبم تمرین داشتی؟
+آره برای امروز تمرینمون تموم شد.
+غذا خوردی؟
_نه هنوز
+پس میخوای بیایم دنبالت با هم بریم غذا بخوریم؟ وقتت خالیه؟
_آره تازه کارم تموم شد
+باشه پس میام دنبالت بیبی
_اوکی
چن مین بعد
کوک ویو
تمرینمون تموم شده بود و به ا/ت زنگ زدم.وقتی داشتم با ا/ت حرف میزدم پسرا صدامو شنیدن و میخندیدن
کوک:زهرمار چتونه آبروم رفت
نامجون:اوووو کوک داشت با عشقش حرف میزد ای جان
+چیه مگه تا حالا دوست دختر نداشتی؟
من دیگه باید برم بچه ها خدافظ
رفتم دنبال ا/ت.ا/ت تو کمپانی بزرگ پدرش کار میکرد معلوم بود که تو یه خانواده پولدار بزرگ شدم
+سلام بیبی خوبی؟
_مرسی
ا/ت رو بغل کردم رفتیم سمت رستوران وقتی پیاده شدیم باد اومد و کلاهم افتاد
_وای کوک کلاهت افتاد
سریع کلاهمو برداشتم و گزاشتم رو سرم
_اگه کسی ازمون عکس گرفته باشه چی؟
+نگران نباش من ماسک زدم چیزی نمیشه
_باشه
غذامون رو خوردیم و داشتیم حرف میزدیم که صدای سر و صدای زیادی از بیرون میومد.
+وات چی شده
از پنجره بیرون رو نگاه کردم و جمعیت زیادی دیدم کلی از فن هام بیرون جمع شده بودم
_وای چه خبره کوک فک کنم عکسمون پخش شد بد بخت شدیم
+نگران نباش فعلا از در پشتی میریم
دست ا/ت رو گرفتم داشتیم از در پشتی میرفتیم بیرون اما کلی از فن هام بیرون بودم
صدای فن ها:دختره ی هرزه اووو. اون با کوک قرار میزاره
_وای چیکار کنیم
یهو یکی یه تخم سمت ا/ت پرت کرد خیلی عصبانی شدم کلی از بادیگار ها پشتمون بودن تا اینکه یه دختره اومد سمت ا/ت و...
خماریییی
اگه لایک ها از ۱۵ تا بیشتر بشه پارت بعدی رو میزارم
#بی_تی_اس
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
پارت پنجم
ا/ت ویو
غرق فکر کردن بود که دیدم میا بهم زنگ زده
میا:سلام ا/ت خوبی؟
_سلام ممنون تو خوبی
میا: مرسی من خوبم. راستی رفتی فن ساین بی تی اس کوک رو دیدی؟ بهت چی گفت
نمیخواستم به میا حرفی از اینکه با کوک قرار میزارم بگم آخه مجبورم میکنه تا کوک رو بهش نشون بدم. من و کوک فعلا نمیخواستیم حرفی از قرارمون بگیم یه طورهایی مخفیانه قرار میزاریم.
_اوممم چیزه، من فقط کوک رو دیدم و آلبوم هامو امضا کرد زیاد حرفی از اون روز نزدیم خب.
میا:عه واقعا؟ من فکر میکردم بعد از اینکه دوباره ببینیش بهت پیشنهاد دوستی بده.
_نه بابا دوستی کجا بود
میا:عه چه بد من فکر میکردم ازت خوشت میاد
_خب نه میا من خستم فردا خیلی کار دارم
میا: باشه پس کار نداری؟
_نه شب بخیر
میا: شب تو هم بخیر
از اینکه داشتم به میا دروغ میگفتم حس بدی داشتم اما مجبور بودم
پرش زمانی 2 ماه بعد
ا/ت ویو
صبح از خواب بیدار شدم،آماده شدم تا برم شرکت.کار هامو انجام دادم و میخواستم برم خونه که کوک بهم زنگ زد
+های بیبی؟
_سلام کوکی حالت خوبه؟
+مرسی من خوبم تو خوبی؟
_آره من خوبم تمرین داشتی؟
+آره برای امروز تمرینمون تموم شد.
+غذا خوردی؟
_نه هنوز
+پس میخوای بیایم دنبالت با هم بریم غذا بخوریم؟ وقتت خالیه؟
_آره تازه کارم تموم شد
+باشه پس میام دنبالت بیبی
_اوکی
چن مین بعد
کوک ویو
تمرینمون تموم شده بود و به ا/ت زنگ زدم.وقتی داشتم با ا/ت حرف میزدم پسرا صدامو شنیدن و میخندیدن
کوک:زهرمار چتونه آبروم رفت
نامجون:اوووو کوک داشت با عشقش حرف میزد ای جان
+چیه مگه تا حالا دوست دختر نداشتی؟
من دیگه باید برم بچه ها خدافظ
رفتم دنبال ا/ت.ا/ت تو کمپانی بزرگ پدرش کار میکرد معلوم بود که تو یه خانواده پولدار بزرگ شدم
+سلام بیبی خوبی؟
_مرسی
ا/ت رو بغل کردم رفتیم سمت رستوران وقتی پیاده شدیم باد اومد و کلاهم افتاد
_وای کوک کلاهت افتاد
سریع کلاهمو برداشتم و گزاشتم رو سرم
_اگه کسی ازمون عکس گرفته باشه چی؟
+نگران نباش من ماسک زدم چیزی نمیشه
_باشه
غذامون رو خوردیم و داشتیم حرف میزدیم که صدای سر و صدای زیادی از بیرون میومد.
+وات چی شده
از پنجره بیرون رو نگاه کردم و جمعیت زیادی دیدم کلی از فن هام بیرون جمع شده بودم
_وای چه خبره کوک فک کنم عکسمون پخش شد بد بخت شدیم
+نگران نباش فعلا از در پشتی میریم
دست ا/ت رو گرفتم داشتیم از در پشتی میرفتیم بیرون اما کلی از فن هام بیرون بودم
صدای فن ها:دختره ی هرزه اووو. اون با کوک قرار میزاره
_وای چیکار کنیم
یهو یکی یه تخم سمت ا/ت پرت کرد خیلی عصبانی شدم کلی از بادیگار ها پشتمون بودن تا اینکه یه دختره اومد سمت ا/ت و...
خماریییی
اگه لایک ها از ۱۵ تا بیشتر بشه پارت بعدی رو میزارم
#بی_تی_اس
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
۱۰.۵k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.