سناریو نامجین(فان)
سناریو نامجین(فان)
جین تو بیمارستان بود ک به هوش اومد نامجون از رو صندلی بلند شد و رف سمت جین
جین:من کجام؟
نامجون:یعنی خود نمیبینی کجایی
جین:۰۰۰۰۰
جین:چرا اومدم اینجا؟
نامجون:داشتی برا من و اعضا یه جک میگفتی بعد انقدر به جک خودت خندیدی ک حالت بد شد و بیهوش شدی
جین دوباره یاد جک خودش میوفته و میخنده و دوباره از حال میره
جین تو بیمارستان بود ک به هوش اومد نامجون از رو صندلی بلند شد و رف سمت جین
جین:من کجام؟
نامجون:یعنی خود نمیبینی کجایی
جین:۰۰۰۰۰
جین:چرا اومدم اینجا؟
نامجون:داشتی برا من و اعضا یه جک میگفتی بعد انقدر به جک خودت خندیدی ک حالت بد شد و بیهوش شدی
جین دوباره یاد جک خودش میوفته و میخنده و دوباره از حال میره
۳.۰k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.