فیک:عشق یا نفرت
فیک:عشق یا نفرت
پارت 5
(فلش بک)
ویو چویا
بعد از موزایده سوار ماشین شدیم و رفتیم آژانس مونده بودم چطوری باید به رئیس بگم شکست خوردیم
آتسوشی/ چویا_سان حالا باید چیکار کنیم چجوری به رئیس بگیم
+اههه نمیدونم.
خیلی استرس دارم
بعد از 30 مین رسیدیم آژانس
فوکوزاوا£ . اهههه بلاخره برگشتید خب نقاشی رو گرفتید
+خیر رئیس
£نانی(چی) . دوشتا (چرا)
+اون خون آشام لعنتی قیمت خیلی بالایی پیشنهاد داد . ازمبلغ معین ما خیلی بیشتر گفت
£چقدر گفت مگه
+ 20میلیارد
£اهههه خب چاره ای نداریم جز اینکه او نقاشی رو ازش بدوزدیم
+رئیس منظورتون این نیست که باید بریم خونه اش
£چرا دقیقا منظورم همین بود
+رئیس این امکان نداره
£چرا اون وقت
+هرکس اوجنجا بره دیگه زنده برنمیگرده
£اون نقاشی خیلی مهمه اگر نتونیم از دست اون خون خوار درش بیاریم کار آژانس تمومه
+چرا رئیس مگه چی توی اون نقاشیه
£وقتی نقاشی رو بیارین عملی بهتون نشون میدم
حالا برید آماده شید
+/های
/واییی چویا-سان من خیلی میترسم
+نگران نباش . چیزی نمیشه البته اومیدوارم
ویو چویا
رفتیم یکم تنفنگ ،چاقو برای دفاع برداشتیم گردنبند گل *شاهپسند* انداختم و رفتیم سوار ماشین شدیم
بعد از 1 ساعت رسیدیم
+آماده ای
/اگه بگم نه نمیریم
+منم نمیخوام اینجا باشم ولی چاره ای نداریم
/باشه (یه نفس عمیق )من آماده ام
+خوبه بریم کارو تموم کنیم
از در پشتی بریم اونجا نگهبانای کمتری داره
/باشه
+از در پشتی رفتیم تو با حس گر جای نقاشی تو کار اون خون آشام بود لعنتی عجب جای بدیم هست اما از شانس خوبمون اون خون خوار تو عمارت نبود . دیدم پنجه اتاق بازه از قدرت جاذبه استفاده کردم و خودم و آتسوشی معلق کردم رفتیم تو نقاشی رو دیدم
+اونجاست بیا سریع برداریم و بریم (زمزمه)
/باشه
+تا خواستیم نقاشی رو بیاریم پایین در با شناب باز شد
لعنتی لعنتی لعنتی
چطور صدای اومدنشو نشنیدم
-انگار دوتا موش دزد گرفتم .شیر تو لونش نبوده موشا اومدن برای دزدی
+پاهام سست شده بود از ترس
نمیدونستم باید چیکار کنم . شتاب زده عمل کردم جاذبه رو فعال کردم خواستم با مشت بزنمش که موهبتم و غیر فعال کردو منو محکم پرت کرد تو دیوار
آکوتاگاوا÷ دازای-ساما حالتون خوبه
-خوبم.بیا این دوتا موش دزد و ببر
÷گوش دزد ؟اومدم تو دیدم دو نفر داشتن سعی میکردن نقاشیو بدزدن
راشومون و فعال کردم جفتشون و گرفتم.
♢ا....ارباب...چ....چه....خبر..شده
_آی تو اینجا چیکار میکنی؟ چیزی نیست
♡دازای چی شده ؟این همه سروصدا براچیه
_چیزی نیست مادر
+تو حالت نیمه بیهوش بودم چیزی که دورم بود و با جاذبه پاره کردم و
چاقویی که تو جیب شلوارم مخفی کردم ودرآودم رو گلوی یه دختر مو مشکی با لباس خیلی باز گذاشتم
-آی. عوضی
+هیچکس جلو نیاد وگرنه گلوش و پاره میکنم
پارت 5
(فلش بک)
ویو چویا
بعد از موزایده سوار ماشین شدیم و رفتیم آژانس مونده بودم چطوری باید به رئیس بگم شکست خوردیم
آتسوشی/ چویا_سان حالا باید چیکار کنیم چجوری به رئیس بگیم
+اههه نمیدونم.
خیلی استرس دارم
بعد از 30 مین رسیدیم آژانس
فوکوزاوا£ . اهههه بلاخره برگشتید خب نقاشی رو گرفتید
+خیر رئیس
£نانی(چی) . دوشتا (چرا)
+اون خون آشام لعنتی قیمت خیلی بالایی پیشنهاد داد . ازمبلغ معین ما خیلی بیشتر گفت
£چقدر گفت مگه
+ 20میلیارد
£اهههه خب چاره ای نداریم جز اینکه او نقاشی رو ازش بدوزدیم
+رئیس منظورتون این نیست که باید بریم خونه اش
£چرا دقیقا منظورم همین بود
+رئیس این امکان نداره
£چرا اون وقت
+هرکس اوجنجا بره دیگه زنده برنمیگرده
£اون نقاشی خیلی مهمه اگر نتونیم از دست اون خون خوار درش بیاریم کار آژانس تمومه
+چرا رئیس مگه چی توی اون نقاشیه
£وقتی نقاشی رو بیارین عملی بهتون نشون میدم
حالا برید آماده شید
+/های
/واییی چویا-سان من خیلی میترسم
+نگران نباش . چیزی نمیشه البته اومیدوارم
ویو چویا
رفتیم یکم تنفنگ ،چاقو برای دفاع برداشتیم گردنبند گل *شاهپسند* انداختم و رفتیم سوار ماشین شدیم
بعد از 1 ساعت رسیدیم
+آماده ای
/اگه بگم نه نمیریم
+منم نمیخوام اینجا باشم ولی چاره ای نداریم
/باشه (یه نفس عمیق )من آماده ام
+خوبه بریم کارو تموم کنیم
از در پشتی بریم اونجا نگهبانای کمتری داره
/باشه
+از در پشتی رفتیم تو با حس گر جای نقاشی تو کار اون خون آشام بود لعنتی عجب جای بدیم هست اما از شانس خوبمون اون خون خوار تو عمارت نبود . دیدم پنجه اتاق بازه از قدرت جاذبه استفاده کردم و خودم و آتسوشی معلق کردم رفتیم تو نقاشی رو دیدم
+اونجاست بیا سریع برداریم و بریم (زمزمه)
/باشه
+تا خواستیم نقاشی رو بیاریم پایین در با شناب باز شد
لعنتی لعنتی لعنتی
چطور صدای اومدنشو نشنیدم
-انگار دوتا موش دزد گرفتم .شیر تو لونش نبوده موشا اومدن برای دزدی
+پاهام سست شده بود از ترس
نمیدونستم باید چیکار کنم . شتاب زده عمل کردم جاذبه رو فعال کردم خواستم با مشت بزنمش که موهبتم و غیر فعال کردو منو محکم پرت کرد تو دیوار
آکوتاگاوا÷ دازای-ساما حالتون خوبه
-خوبم.بیا این دوتا موش دزد و ببر
÷گوش دزد ؟اومدم تو دیدم دو نفر داشتن سعی میکردن نقاشیو بدزدن
راشومون و فعال کردم جفتشون و گرفتم.
♢ا....ارباب...چ....چه....خبر..شده
_آی تو اینجا چیکار میکنی؟ چیزی نیست
♡دازای چی شده ؟این همه سروصدا براچیه
_چیزی نیست مادر
+تو حالت نیمه بیهوش بودم چیزی که دورم بود و با جاذبه پاره کردم و
چاقویی که تو جیب شلوارم مخفی کردم ودرآودم رو گلوی یه دختر مو مشکی با لباس خیلی باز گذاشتم
-آی. عوضی
+هیچکس جلو نیاد وگرنه گلوش و پاره میکنم
۴.۵k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.