برگشت گفت
برگشتــــ گفت:
پیر شوے مادر!
.
با خودم گفتم:
بد هــم نمی گوید ...
.
پـــیر شوم ,
.
آلزایمـــر بگیرم ,
.
از کنار کوچـــه تان که رد می شوم ,
چشمم به پنجــره اتاقتــــ نیفتد…
.
دلـــم هزار راه نرود ,
.
پیر شـــوم ,
آلزایمـــر بگیرم ... و هیچ وقتـــ یادم نیفتد که طعم آخـــرین بوسه ات چقدر روی دلم سنگــینی می کند!
پیر شوے مادر!
.
با خودم گفتم:
بد هــم نمی گوید ...
.
پـــیر شوم ,
.
آلزایمـــر بگیرم ,
.
از کنار کوچـــه تان که رد می شوم ,
چشمم به پنجــره اتاقتــــ نیفتد…
.
دلـــم هزار راه نرود ,
.
پیر شـــوم ,
آلزایمـــر بگیرم ... و هیچ وقتـــ یادم نیفتد که طعم آخـــرین بوسه ات چقدر روی دلم سنگــینی می کند!
- ۶۰۴
- ۲۱ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط