برگشتــــ گفت:
برگشتــــ گفت:
پیر شوے مادر!
.
با خودم گفتم:
بد هــم نمی گوید ...
.
پـــیر شوم ,
.
آلزایمـــر بگیرم ,
.
از کنار کوچـــه تان که رد می شوم ,
چشمم به پنجــره اتاقتــــ نیفتد…
.
دلـــم هزار راه نرود ,
.
پیر شـــوم ,
آلزایمـــر بگیرم ... و هیچ وقتـــ یادم نیفتد که طعم آخـــرین بوسه ات چقدر روی دلم سنگــینی می کند!
پیر شوے مادر!
.
با خودم گفتم:
بد هــم نمی گوید ...
.
پـــیر شوم ,
.
آلزایمـــر بگیرم ,
.
از کنار کوچـــه تان که رد می شوم ,
چشمم به پنجــره اتاقتــــ نیفتد…
.
دلـــم هزار راه نرود ,
.
پیر شـــوم ,
آلزایمـــر بگیرم ... و هیچ وقتـــ یادم نیفتد که طعم آخـــرین بوسه ات چقدر روی دلم سنگــینی می کند!
۵۴۶
۲۱ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.