کافه دست خط 4

او استکان چایی خود را نخورد و رفت
بغض مرا به دست غزل ها سپرد و رفت

گفتم نرو ! بمان ! قسم ات می دهم ولی
تنها به روی حرف خودش پا فشرد و رفت

گفتم که صد شمار بمان تا ببینمت
یک خنده کرد و تا عدد دَه شمرد و رفت

گفتم که بی تو هیچم و او گفت بی نه با!
در بیت آخرین غزلم دست برد و رفت

یعنی به قدر چای هم ارزش...؟ نه بی خیال
او استکان چایی خود را نخورد و رفت

#حسين_زحمتكش
@dastkhatcafe
دیدگاه ها (۱)

کافه دست خط ۵

کافه دست خط 3

کافه دست خط 2

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط