امیررر:
امیررر:
میگفت پاییز که می شود ...
یاد خودم می افتم، ...
یاد روزهایی که رنگ و رویم ..
زرد بود ...
تب داشتم ...
و گونه هایم برافروخته،...
غمگین بودم و کم حرف …
همان روزهایی که ...
همه می گفتند عادی نیستم، ..
همه فکر می کردند بیمارم ...
و نمی دانستند عاشق شده ام،...
نفهمیدند ...
غصه ی معشوق در سینه دارم …
می گفت چند وقت پیش هم ...
که دوباره به همان حال و روز افتادم...
همانقدر دلگیر و دلتنگ،...
باز همه گفتند عادی نیستم ...
اما هیچ کس نفهمید او رفته …
هیچ کس نفهمید ...
غم از دست دادن دارم…
راستش این فصل هم...
با این حال و هوای دلتنگ …
این رنگ زرد ...
و گونه های تب دار نارنجی ...
عادی نیست …
شاید عاشق شده پاییز…
شاید سفر کرده دارد!!
🌱 🌱 🌱
.
میگفت پاییز که می شود ...
یاد خودم می افتم، ...
یاد روزهایی که رنگ و رویم ..
زرد بود ...
تب داشتم ...
و گونه هایم برافروخته،...
غمگین بودم و کم حرف …
همان روزهایی که ...
همه می گفتند عادی نیستم، ..
همه فکر می کردند بیمارم ...
و نمی دانستند عاشق شده ام،...
نفهمیدند ...
غصه ی معشوق در سینه دارم …
می گفت چند وقت پیش هم ...
که دوباره به همان حال و روز افتادم...
همانقدر دلگیر و دلتنگ،...
باز همه گفتند عادی نیستم ...
اما هیچ کس نفهمید او رفته …
هیچ کس نفهمید ...
غم از دست دادن دارم…
راستش این فصل هم...
با این حال و هوای دلتنگ …
این رنگ زرد ...
و گونه های تب دار نارنجی ...
عادی نیست …
شاید عاشق شده پاییز…
شاید سفر کرده دارد!!
🌱 🌱 🌱
.
۲.۴k
۰۶ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.