مردی از مزرعه ای گذر میکرد و مترسکی را دید به او با طعنه

مردی از مزرعه ای گذر میکرد و مترسکی را دید به او با طعنه گفت : خوش به حالت که دلی از چوب داری و هیچ وقت دلت نمیشکنه ...بعد به راه خود ادامه داد مترسک اشکهای چشمش روان شد ..اری زخم زبان دل چوبی را هم میشکند ..
دیدگاه ها (۲)

مـــــــــردانگی این نیست که با دست های سنگیــــــــــن و ب...

.☜سلامتـــــــــــی اونی کہ خوشحـــــــــــــــــاله دلمو شک...

قــرارمـان..فقـط ..یـک “مــانیــتورِ” کـوچـک بـــود !امّــا ...

پارت چهارم:داستان از دیدگاه جیمین: چند روزی بود که با یونگی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط