مست یک دلبر شدم

مست یک دلبر شدم
دیوانه گشتم عاقبت

گرد شمعش سوختم
پروانه گشتم عاقبت

رفتم از دستش بگیرم
تا گرفتم پر کشید
آشنا گفتم شوم
بیگانه گشتم عاقبت
دیدگاه ها (۲۰)

سرانگشتشگره می زد به گیسو#دلم می رفت و آنجا گیر می کرد...

دلتنگ که باشیهیچ چیز آرامت نمیکند دلت یک پای رفتن میخواهد وی...

تنهایینه خاص زمان است ونه مکانتنهایی بخشی از وجود ماستکه در ...

می‌خوا‌هم حواسم را پرت کنمطوری کهدرست بیُفتدمیان آغوشت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط