پارت ۴ فیک مرز خون و عشق
پارت ۴
ا،ت ویو
بعدی رو اورد
یه کفش تقریبا تخت و خوشگل بود
اونم پوشیدم
جونگکوک : اینم خوبه
ا،ت : آره
یه کفش پاشنه بلند آورد و تو پام کرد
جونگکوک : میتونی با پاشنه بلند راه بری؟
ا،ت : نمیدونم
از جام پاشدم که یکم راه برم ولی ...... پام لرزید و افتادم اما نیوفتادم روی زمین و جونگکوک از کمرم گرفتم و نگهم داشت
به چشمای هم خیره شده بودیم
بعد از چند ثانیه چشمامو دزدید و ایستادم کرد
جونگکوک : ثابت شد نمیتونی راه بری ، بشین درش بیارم (مرگ بر ذهن منحرف از جمله ذهن خودم🤣)
ا،ت : ببخشید
جونگکوک : اشکال ندارع
نشستم و جونگکوک کفشامو در آورد و چندتا کفش دیگه آورد
۳ تا کتونی و دوتا کفش خریدیم
جونگکوک حساب کرد و از اونجا هم اومدیم بیرون
جونگکوک : چیز دیگه ای لازم داری؟
ا،ت : نه ممنون
جونگکوک : گوشیتو بده
ا،ت : بله؟
جونگکوک : میگم گوشیته بده ببینیم
ا،ت : من اصن گوشی ندارم
جونگکوک : چی ؟ واقعا؟
ا،ت : اره آقای هیون نمیزاشت گوشی داشته باشم
جونگکوک: چه بیشعور (زیر لب)
ا،ت : چیزی گفتین؟
جونگکوک : نه بیا بریم برات گوشی بخرم
ا،ت : نیازی نیس
جونگکوک : هست
ا،ت : چشم
با جونگکوک به سمت آسانسور رفتیم و سوار شدیم و به طبقه ی دیگه ای رفتیم
از آسانسور پیاده شدیمو به سمت مغازه ی گوشی فروشی رفتیم
جونگکوک یکی از گوشیای جدید و گرونو ورداشت
جونگکوک : این چطوره؟
ا،ت : آقای جئون این خیلی واسه اینکه من داشته باشمش گرونه ، اصن شما چرا پولتونو واسه خدمتکارتون خرج میکنین ؟
جونگکوک : اینش مهم نیس
(رو به فروشنده) جونگکوک : همینو میخوایم
فروشنده : باشه حتما بفرمایید اینجا رو امضا و اینجا کارت بکشید
جونگکوک کارای لازمو انجام داد
همه ی خریدارو خودش گرفته بود و هرچی میگفتم بدن به من قبول نمیکرد
ا،ت : اقای جئون خشته میشین حداقل نصفشو بدین دستتون پره
جونگکوک : خیلی ام سبکه
ا،ت :اوف
جونگکوک : چیز دیگه ای لازم داری ؟
ا،ت: نه ممنون
جونگکوک : باشه
به سمت آسانسور رفتیم و به طبقه ی همکف رفتیم و از پاساژ زدیم بیرون
جونگکوک خریدارو توی صندوق عقب ماشین گذاشت و سوار شد ، منم سوار شدمُ راه افتاد
بعد از یکم رانندگی جلوی یه داروخونه وایستاد
جونگکوک : ا،ت تو دخترو هرچیزی لازم داری رو برو از داروخونه بگیر
چشمام چهارتا شدو گفتم
ا،ت : بله؟ (با تعجب زیاد)
جونگکوک : نیازی نیس پنهان کنی خودم میدونم
ا،ت : آها باشه
جونگکوک : بیا اینم کارت با رمز ۱۹۳۹، فکر فراربه سرت نزنه
ا،ت : مگه دیوونم فرار کنم ارباب به این خوبی (زیر لب)
جونگکوک : چیزی گفتی ؟
ا،ت : نه فقط گفنم نگران نباشین سریع میام
جونگکوک : باشه منتظرم
از ماشین پیاده شدم و توی داروخونه رفتم
ا،ت : سلام ۱۰ بسته نوار بهداشتی میخواستم
👩🏻🦰 : ۱۰ تا؟ خانم خوبید؟
ا،ت : اره برای الان نمیخام که
👩🏻🦰: باشه حتما
نوار بهداشتی هامو خریدم و از داروخونه زدم بیرون
در صندوق عقبو باز کردم و گذاشتم صندوق عقب
دوباره در صندوق عقبو بستم و سوار ماشین شدم
جونگکوک : خریدی ؟
ا،ت : آره
جونگکوک : خوبه بریم؟
ا،ت : ارع
به سمت عمارت راه افتادیم و بعد از چند مین رسیدیم......
خوشگلام ببهشید گفتم ۵ تا پارت میذارم ولی نتونستم
شرط: ۱۴ تا لایک و ۷ تا بازنشر و ۲۱ کامنت 💜
پارتارو بزارین چندتا دیگه آپ میکنم ، بوس بهتون امیدوارم خوشتون اومده باشه
ا،ت ویو
بعدی رو اورد
یه کفش تقریبا تخت و خوشگل بود
اونم پوشیدم
جونگکوک : اینم خوبه
ا،ت : آره
یه کفش پاشنه بلند آورد و تو پام کرد
جونگکوک : میتونی با پاشنه بلند راه بری؟
ا،ت : نمیدونم
از جام پاشدم که یکم راه برم ولی ...... پام لرزید و افتادم اما نیوفتادم روی زمین و جونگکوک از کمرم گرفتم و نگهم داشت
به چشمای هم خیره شده بودیم
بعد از چند ثانیه چشمامو دزدید و ایستادم کرد
جونگکوک : ثابت شد نمیتونی راه بری ، بشین درش بیارم (مرگ بر ذهن منحرف از جمله ذهن خودم🤣)
ا،ت : ببخشید
جونگکوک : اشکال ندارع
نشستم و جونگکوک کفشامو در آورد و چندتا کفش دیگه آورد
۳ تا کتونی و دوتا کفش خریدیم
جونگکوک حساب کرد و از اونجا هم اومدیم بیرون
جونگکوک : چیز دیگه ای لازم داری؟
ا،ت : نه ممنون
جونگکوک : گوشیتو بده
ا،ت : بله؟
جونگکوک : میگم گوشیته بده ببینیم
ا،ت : من اصن گوشی ندارم
جونگکوک : چی ؟ واقعا؟
ا،ت : اره آقای هیون نمیزاشت گوشی داشته باشم
جونگکوک: چه بیشعور (زیر لب)
ا،ت : چیزی گفتین؟
جونگکوک : نه بیا بریم برات گوشی بخرم
ا،ت : نیازی نیس
جونگکوک : هست
ا،ت : چشم
با جونگکوک به سمت آسانسور رفتیم و سوار شدیم و به طبقه ی دیگه ای رفتیم
از آسانسور پیاده شدیمو به سمت مغازه ی گوشی فروشی رفتیم
جونگکوک یکی از گوشیای جدید و گرونو ورداشت
جونگکوک : این چطوره؟
ا،ت : آقای جئون این خیلی واسه اینکه من داشته باشمش گرونه ، اصن شما چرا پولتونو واسه خدمتکارتون خرج میکنین ؟
جونگکوک : اینش مهم نیس
(رو به فروشنده) جونگکوک : همینو میخوایم
فروشنده : باشه حتما بفرمایید اینجا رو امضا و اینجا کارت بکشید
جونگکوک کارای لازمو انجام داد
همه ی خریدارو خودش گرفته بود و هرچی میگفتم بدن به من قبول نمیکرد
ا،ت : اقای جئون خشته میشین حداقل نصفشو بدین دستتون پره
جونگکوک : خیلی ام سبکه
ا،ت :اوف
جونگکوک : چیز دیگه ای لازم داری ؟
ا،ت: نه ممنون
جونگکوک : باشه
به سمت آسانسور رفتیم و به طبقه ی همکف رفتیم و از پاساژ زدیم بیرون
جونگکوک خریدارو توی صندوق عقب ماشین گذاشت و سوار شد ، منم سوار شدمُ راه افتاد
بعد از یکم رانندگی جلوی یه داروخونه وایستاد
جونگکوک : ا،ت تو دخترو هرچیزی لازم داری رو برو از داروخونه بگیر
چشمام چهارتا شدو گفتم
ا،ت : بله؟ (با تعجب زیاد)
جونگکوک : نیازی نیس پنهان کنی خودم میدونم
ا،ت : آها باشه
جونگکوک : بیا اینم کارت با رمز ۱۹۳۹، فکر فراربه سرت نزنه
ا،ت : مگه دیوونم فرار کنم ارباب به این خوبی (زیر لب)
جونگکوک : چیزی گفتی ؟
ا،ت : نه فقط گفنم نگران نباشین سریع میام
جونگکوک : باشه منتظرم
از ماشین پیاده شدم و توی داروخونه رفتم
ا،ت : سلام ۱۰ بسته نوار بهداشتی میخواستم
👩🏻🦰 : ۱۰ تا؟ خانم خوبید؟
ا،ت : اره برای الان نمیخام که
👩🏻🦰: باشه حتما
نوار بهداشتی هامو خریدم و از داروخونه زدم بیرون
در صندوق عقبو باز کردم و گذاشتم صندوق عقب
دوباره در صندوق عقبو بستم و سوار ماشین شدم
جونگکوک : خریدی ؟
ا،ت : آره
جونگکوک : خوبه بریم؟
ا،ت : ارع
به سمت عمارت راه افتادیم و بعد از چند مین رسیدیم......
خوشگلام ببهشید گفتم ۵ تا پارت میذارم ولی نتونستم
شرط: ۱۴ تا لایک و ۷ تا بازنشر و ۲۱ کامنت 💜
پارتارو بزارین چندتا دیگه آپ میکنم ، بوس بهتون امیدوارم خوشتون اومده باشه
- ۸۱۰
- ۱۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط