اولین آرت زندگیم رو کشیدمآرتریدمان
اولین آرت زندگیم رو کشیدم🎀🤡(آرت❌ریدمان✅)
بزارید ایشون رو معرفی کنم.....ایشون اوسی موریارتی بنده هستن🎀
اسم:الی(همون ایزابل)
سن:۱۷_۲۰
قد:۱۶۸
شغل:برنامه نویس و قاتل🕶️
ملیت:روسی
دوز داره:بیلی ایلیش_گوربا_دلقک بازی_کی پاپ_هک کردن ملت
دوز نداره: ریاضی 🎀
اخلاق:مهربون_کله شق_پر انرژی_بشاش_عصبی(احتمال پاره شدن طرف زیاده)
خب...الان شاید براتون سوال باشه که برادر از کدوم گوری پیداش شد...خب داداشمون از زمان خودمون رفته اونجا... شاید الان براتون سوال باشه که...چطوری رفته اونجا...این داداشمون یه اکیپ سه نفره دارن که میزنن باهم دیگه آدم بدا رو می کشن....بعد یکی از دوستای داداشمون به نام جنی که مخترع اکیپ بود یهو به ذهنش میرسه که بره یه دستگاه سفر در زمان درست کنه...بعد نمونه اولیش رو که ساخت....به داداشمون میگه :الی....بخدا اگه به این دست زدی چوب میکنم تو کو_🎀ولی حرف گوش کردن و الی...؟نچ نچ،این داداشمون...میره نصفه شب به این دستگاهه دست میزنه....بعد یه پورتاله وا میشه برادر رو میندازه تو دنیای ویلیام اینا....بعد برادر اینجوریه که:خدایا...دیگه از این گوها نمی خورم فقط یکاری کن برگردممم😭🎀بعد خدا اینجوریه که:دیگه دیرهههههههه دل اسیر_نه چیزه.... خلاصه...جنی قانوم بهش زنگ میزنم میگه:د آخه ک*صکش مگه من به تو نگفتم به این بی صاحب دست نزن...؟الی جان می گوید:انقد زر نزن یکاری کن من برگردمممممم😭🎀جنی قانوم میگه:یه ۵هفته طول میکشه،بعد الی قانوم با خودش میگه:من این ۵ هفته چه گوهی بخورم....بعد جنی قانوم میگه:شاسکول قانوم چون تو رفتی اینجا تمام زمان و مکان رو ریختی بهم...الان هر موجودی از هر جایی میتونه بیاد اونجا...باید بگیری بکشیشون...بعد الی قانوم میگه:حله داش....بعد میزنه بعضیاشون رو میکشه...بعد حدس بزنید اسمش کجا میره...؟معلومه...تو روزنامهههه...بعد ویلیام همین جور که داره روز نامه ورق میزنه و یهو با یه متن مواجه میشه:شبح قاتل(همون الی قانوم)یک موجود ناشناخته را به قتل رساند و الان پلیس دنبال اوست) ویلیام که اون شب می خواست نقشه ی قتل اون آقاهه که تو کشتی بود رو برا بقیه بگه...یهو میگه با خودش میگه که:اینم باید بکشیم...بعد وقتی میرن تو کشتی همون سکانس که موران میخواست آقاهه رو با تیر بزنه....الی قانوم زود تر می زنه....بعد از اونجایی که تو کشتی پلیس و شرلوک بودن....میفهمن که آره این همون قاتلست...بعد همه پلیس ها میریزن سرش و الی قانوم میزنه همرو نفله می کنه....بعد وسط اون هیری مینی.....یه بچه ای نزدیک بود بمیره...ولی الی قانوم نجاتش میده...بعد ویلیام میبینه....بعد به بقیه هم میگه کمکش کنن....بعد خیلی مخفیانه بهش کمک می کنن....بعد آلبرت به ویلیام میگه:این خوب میتونه بهمون کمک کنه بعد ویلیام هم قبول میکنه این بیاد پیششون...بعد از اینکه دعوا تموم میشه... برادران ازش می پرسن که داداش تو چطوری اومدی اینجا...؟الی قانوم هم توضیح میده....بعد اینا هم با هزارتا بدبختی باور میکنن....بعد ویلیام میگه که الی بیاد تو گروه....ولی موران میگه:نههههههه این دخترهههههههههههههه
بعد با کلی بدبختی موران راضی میشه الی بیاد تو گروه و الی همباهاشون میره و اینا هم کمکش می کنن تا به دنیای خودش برگرده.....
تا آرت های دیگر بدرود🎀
بزارید ایشون رو معرفی کنم.....ایشون اوسی موریارتی بنده هستن🎀
اسم:الی(همون ایزابل)
سن:۱۷_۲۰
قد:۱۶۸
شغل:برنامه نویس و قاتل🕶️
ملیت:روسی
دوز داره:بیلی ایلیش_گوربا_دلقک بازی_کی پاپ_هک کردن ملت
دوز نداره: ریاضی 🎀
اخلاق:مهربون_کله شق_پر انرژی_بشاش_عصبی(احتمال پاره شدن طرف زیاده)
خب...الان شاید براتون سوال باشه که برادر از کدوم گوری پیداش شد...خب داداشمون از زمان خودمون رفته اونجا... شاید الان براتون سوال باشه که...چطوری رفته اونجا...این داداشمون یه اکیپ سه نفره دارن که میزنن باهم دیگه آدم بدا رو می کشن....بعد یکی از دوستای داداشمون به نام جنی که مخترع اکیپ بود یهو به ذهنش میرسه که بره یه دستگاه سفر در زمان درست کنه...بعد نمونه اولیش رو که ساخت....به داداشمون میگه :الی....بخدا اگه به این دست زدی چوب میکنم تو کو_🎀ولی حرف گوش کردن و الی...؟نچ نچ،این داداشمون...میره نصفه شب به این دستگاهه دست میزنه....بعد یه پورتاله وا میشه برادر رو میندازه تو دنیای ویلیام اینا....بعد برادر اینجوریه که:خدایا...دیگه از این گوها نمی خورم فقط یکاری کن برگردممم😭🎀بعد خدا اینجوریه که:دیگه دیرهههههههه دل اسیر_نه چیزه.... خلاصه...جنی قانوم بهش زنگ میزنم میگه:د آخه ک*صکش مگه من به تو نگفتم به این بی صاحب دست نزن...؟الی جان می گوید:انقد زر نزن یکاری کن من برگردمممممم😭🎀جنی قانوم میگه:یه ۵هفته طول میکشه،بعد الی قانوم با خودش میگه:من این ۵ هفته چه گوهی بخورم....بعد جنی قانوم میگه:شاسکول قانوم چون تو رفتی اینجا تمام زمان و مکان رو ریختی بهم...الان هر موجودی از هر جایی میتونه بیاد اونجا...باید بگیری بکشیشون...بعد الی قانوم میگه:حله داش....بعد میزنه بعضیاشون رو میکشه...بعد حدس بزنید اسمش کجا میره...؟معلومه...تو روزنامهههه...بعد ویلیام همین جور که داره روز نامه ورق میزنه و یهو با یه متن مواجه میشه:شبح قاتل(همون الی قانوم)یک موجود ناشناخته را به قتل رساند و الان پلیس دنبال اوست) ویلیام که اون شب می خواست نقشه ی قتل اون آقاهه که تو کشتی بود رو برا بقیه بگه...یهو میگه با خودش میگه که:اینم باید بکشیم...بعد وقتی میرن تو کشتی همون سکانس که موران میخواست آقاهه رو با تیر بزنه....الی قانوم زود تر می زنه....بعد از اونجایی که تو کشتی پلیس و شرلوک بودن....میفهمن که آره این همون قاتلست...بعد همه پلیس ها میریزن سرش و الی قانوم میزنه همرو نفله می کنه....بعد وسط اون هیری مینی.....یه بچه ای نزدیک بود بمیره...ولی الی قانوم نجاتش میده...بعد ویلیام میبینه....بعد به بقیه هم میگه کمکش کنن....بعد خیلی مخفیانه بهش کمک می کنن....بعد آلبرت به ویلیام میگه:این خوب میتونه بهمون کمک کنه بعد ویلیام هم قبول میکنه این بیاد پیششون...بعد از اینکه دعوا تموم میشه... برادران ازش می پرسن که داداش تو چطوری اومدی اینجا...؟الی قانوم هم توضیح میده....بعد اینا هم با هزارتا بدبختی باور میکنن....بعد ویلیام میگه که الی بیاد تو گروه....ولی موران میگه:نههههههه این دخترهههههههههههههه
بعد با کلی بدبختی موران راضی میشه الی بیاد تو گروه و الی همباهاشون میره و اینا هم کمکش می کنن تا به دنیای خودش برگرده.....
تا آرت های دیگر بدرود🎀
- ۹۷۷
- ۲۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط