خب خب من اومدم
خب خب من اومدم😁😁😁😁😁😁😁😁
وقتی داشت با داداشش میرفت به ران خورد
اندر ذهن کیو:
یا خدا این الان اینجا چیکار میکنه .... باید عادی رفتار کنم
ران:کیو جونم امروز چرا مغازه نبودی؟؟؟؟؟
کیو: استعفا دادم
ران: چرا؟؟؟ من اینجوری دیگه نمیتونم ببینمت کهههههه😢😢😢😢😢😢
داداش کیو همینجوری هنگ مونده بود که به خودش اومد
؟؟؟؟: کیو این کیه؟
ران: برای منم سواله که تو کی خستی( سرد)
کیو : خب وایستین معرفی کنم ران این داداشم کاکوچوعه داداش این دوستم رانه
ران یه نفس عمیق کشید و زیر لب گفت هوف فکر کردم دوست پسرشه
کاکوچو: چی کیو تو با ران _ سان دوستییییی!!!؟؟
کیو : اره مگه چیه؟
ران : کاکو نگو این همونه
کاکو: (با شرمندگی) بلهع
ران یه لبخند میزنه و اروم میگه حیلی خوب شد😆😆
کیو که هنگگرده میگه: واستا وایستا اونی چان الان ران و ران _ سان صدا زدی؟؟؟؟؟؟
کاکو : خی راستش.......
خب شرط ها
۴ تا کامنت
وقتی داشت با داداشش میرفت به ران خورد
اندر ذهن کیو:
یا خدا این الان اینجا چیکار میکنه .... باید عادی رفتار کنم
ران:کیو جونم امروز چرا مغازه نبودی؟؟؟؟؟
کیو: استعفا دادم
ران: چرا؟؟؟ من اینجوری دیگه نمیتونم ببینمت کهههههه😢😢😢😢😢😢
داداش کیو همینجوری هنگ مونده بود که به خودش اومد
؟؟؟؟: کیو این کیه؟
ران: برای منم سواله که تو کی خستی( سرد)
کیو : خب وایستین معرفی کنم ران این داداشم کاکوچوعه داداش این دوستم رانه
ران یه نفس عمیق کشید و زیر لب گفت هوف فکر کردم دوست پسرشه
کاکوچو: چی کیو تو با ران _ سان دوستییییی!!!؟؟
کیو : اره مگه چیه؟
ران : کاکو نگو این همونه
کاکو: (با شرمندگی) بلهع
ران یه لبخند میزنه و اروم میگه حیلی خوب شد😆😆
کیو که هنگگرده میگه: واستا وایستا اونی چان الان ران و ران _ سان صدا زدی؟؟؟؟؟؟
کاکو : خی راستش.......
خب شرط ها
۴ تا کامنت
- ۳.۹k
- ۰۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط