فیک عشق مافیا

فیک 💜 عشق مافیا💜

پارت دهم 👾💞


پرش زمان به زمان حال

تهیونگ ویو
با خودم فکر میکنم چه کار کنم که با هام ازدواج کنه اون الان خیلی اعصبانیه باید یه کاری کنم منو ببخشه و با من راحت باشه که یک فکری به ذهنم رسید

یک ساعت بعد

ا،ت ویو بیرون سرو صدایی بود به زور از روی تختم بیرون اومدم و وقتی به طبقه پایی ن رسیدم همه ی خدمتکار ها و بادیگارد ها به من تعظیم کردن خیلی تعجب کردم چرا دارن اون کار رو میکنن مخصوصا اون دختر های که خیلی من رو اذیت میکردند که تهیونگ اومد سمتم و گفت

تهیونگ :من از حالا تورا بانوی اول این عمارت اعلام میکنم که همه باید به تو احترام بزارن
ا،ت به خاطر رفتاری که باهات انجام دادم خیلی معذرت میخوام و از صمیم قلب ممنونم که تونستی شادی رو به زندگیم بیاری من قبل این که با تو آشنا بشم آدمی سرد و خشن بودم و شادی نداشتم اما از زمانی که با تو آشنا شدم ..............شاد شدم

ا،ت ویو

تعجب کردم فهمیدم از صمیم قلب داره این حرف هارو بهم میزنه و بعد رو بهش کردم

ا،ت: ام مطمعا نیستم (الکی با خنده )

تهیونگ: خواهش میکنم(با کیوتی)

ا،ت ویو

وقتی کیوتی صورتش رو دیدم تمام اتفاق هایی که برام افتاد رو فراموش کردم و انگار ......‌..............



صحنه حساس کرم فعال میشه چه کار کنم 👾🤣😭

پایان 💞💞

بچه این چند روز کار داشتم و نتونستم بزارم پس به جاش دو تا پارت میزارم 🫂🥺💗
دیدگاه ها (۰)

فیک 💜 عشق مافیا 💜 پارت یازدهم 👾💞وقتی کیوتی صورتش رو دیدم تما...

💗🥰

اگه حق نیست پس چیه 😑💜😂

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

love Between the Tides³⁶یک ساعت قبلتهیونگتهیونگ: نمیای بیرون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط