آسمان آبی ام را یک نفر دزدید و رفت

آسمان آبی ام را یک نفر دزدید و رفت
هر چه عاشق تر شدم این نکته را فهمید و رفت ...

از عبور یک نفر در کوچه ام باران گرفت
آمد و ابر نگاهش بر دلم بارید و رفت

رودی از شعر و غزل در غربتم جاری شده
لحظه ای بر آسمان شعر من تأیید و رفت

کودک دل نم نمک با بودنش پا می گرفت
آخر از چشم سیاهش فطره ای لرزید و رفت

محو دریای خیالش آرزو کردم بمان
آرزویم را شبی در بقچه ای پیچید و رفت.......
دیدگاه ها (۲)

سئویردیم سنده منیم یاریم اولایدین بیرده غم خواریم اولایدین...

گوزلری قاره بیر یاراوورولموشام ائدین چارادردینی جانه المیشام...

مردانگی یعنی ...اگر زنی خواست...سرش را بر شانه ات بگذارد ......

بعضی از آدمــــــــــهارو... باید یهو... از زندگی حذف کرد......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط