𝘱𝘢𝘳𝘵 5

𝘱𝘢𝘳𝘵 5

اربابِ-اجباریه من


وقتی رسیدن با هم پیاده شدن
سولنان دست کوک رو گرفت و رفتن داخل؛بوی الکل و سیگار همه جارو پر کرده بود...یجورایی همه جا بکن بکن و بمال بمال بود 🗿🗿

کوک:: بریم اونجا بشینیم..نبینم جایی بریااا
سولنان:: اره اومدم فقط بشینم و زمینو نگا کنم ...

سولنان با دیدن نگاه عصبی کوک ساکت شد و رفت نشست رو صندلی
کوک هم کنارش...

سولنان:: حق نداری مست کنی؛با کسی هم گرم نمیگیری و..
کوک:: ی لحظه ساکت...بیب..مثل اینکه یادت رفته ددی کیه؟
سولنان:: چون ددی هستی دلیل نمیشه دستور بدی بعد هر غلطی ک دلت خاست کنی
کوک:: هیشش..

سی مینی گذشته بود
کوک مست میکرد و با رفیقاش حرف میزد
اما سولنان هیچ کاری نمی‌کرد

سولنان:: میرم دستشویی....کوک...باتوئم؛حواست کجاس...

سولنان ک دید کوک چیزی نمیگه و سرگرمه پاشد رف‌ ...

سولنان:: انقد مسته ک اگه ینفر پا شه جلوش منو بگا بده هیچ کاری نمیکنه...حواس واسش نموند ک...

چن مین بعد از تو دسشویی دراومد..
داشت میرفت پیشه کوک..که ینفر از پشت یه پارچه آغشته به ماده بیهوشی جلوی دهنش گذاشت...
سولنان هرچی تقلا میکرد نمیتونست از دستش در بره...حتی نتونست جیغ بکشه
وقتی بی حال افتاد رو دستای طرف..دیگه هیچی نفهمید...

#dasam