ذکراین لحظه

ذکراین لحظه:
#در-بستم-ب-ایوانِ-تماشاے-تـ❥♥ ❥ـو-نشستم

چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی

بر دشمنان نشستی، دل دوستان شکستی

سر شانه را شکستم به بهانهٔ تطاول

که به حلقه حلقه زلفت نکند درازدستی

ز تو خواهش غرامت نکند تنی که کشتی

ز تو آرزوی مرهم نکند دلی که خستی

کسی از خرابهٔ دل نگرفته باج هرگز

تو بر آن خراج بستی و به سلطنت نشستی

به قلمروی محبت در خانه‌ای نرفتی

که به پاکی‌اش نرفتی و به سختی‌اش نبستی

به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانم

ز غرور ناز گفتی که مگر هنوز هستی

ز طواف کعبه بگذر، تو که حق نمی‌شناسی

به در کنشت منشین تو که بت نمی‌پرستی

تو که ترک سر نگفتی ز پیش چگونه رفتی

تو که نقد جان ندادی ز غمش چگونه رستی

اگرت هوای تاج است به بوس خاک پایش

که بدین مقام عالی نرسی مگر ز پستی

مگر از دهان ساقی مددی رسد وگرنه

کس از این شراب باقی نرسد به هیچ مستی

مگر از عذار سر زد خط آن پسر فروغی

که به صد هزار تندی ز کمند شوق جستی

#افسوس-از-تندی-طبعت-جان-جانان-من


"فروغی بسطامی"
دیدگاه ها (۱۰)

من مرگ را...در گذرگاهِ نسیم سرودی دیگرگونه آغاز کردمدر گذرگا...

سلام محبوبان بےنظیرم...زیباترین هام...بوسه برپاک قلبان عالم ...

سلام محبوبان بےنظیروزیبایم..اصل وفرع احوالاتتون کع عالیست .....

جونم واست بگه: ازتکراروقتⓗ:ⓗ تنهایےشکوفه کویراست... ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط